گنجور

 
صائب تبریزی

به لب نمی رسد از ضعف آه شبگیرم

ز بار دل چو کمان، خانه می کند تیرم

ز بس گداختگی در نظر نمی آیم

مگر به موی میان کرده اند تصویرم

چه بوریا همه تن استخوان نما شده ام

هما ز سایه خود می کشد به زنجیرم

گذشته است به تعمیر دل مدار مرا

نمی شود نکند روزگار تعمیرم

ز نقشهای مخالف همین خبر دارم

که همچو موم گرفتار دست تقدیرم

چنین که سرکشی از شست من برون جسته است

به حیرتم که چسان گرد می کند تیرم

نظر ز دیدن من همچو دود می پوشند

مس سیاه دلان را اگر چه اکسیرم

خدنگ ناله من بی کمان سبکسرست

نمی پرد به پر و بال دیگران تیرم

جواب آن غزل است این که میرشوقی گفت

چو شیر از دو طرف می کشند زنجیرم

 
 
 
گنجور را از دست هوش مصنوعی نجات دهید!
مولانا

به گوشه‌ای بروم گوش آن قدح گیرم

که عاشق قدح و درد و خصم تدبیرم

خوش است گوشه و یا گوشه گشته‌ای چون من

به هر چه باشد از این دو چو شهد و چون شیرم

چو آب و روغن با هر کی مرغ آبی نیست

[...]

ناصر بخارایی

به ابرویِ چو کمانت که گر زنی تیرم

نظر ز ابرو و چشم تو بر نمی‌گیرم

چو در طریق وفایت شدم ندیم ندم

رفیق گریهٔ زارست و نالهٔ زیرم

ز لذت لب تو گشت جان من شیرین

[...]

بیدل دهلوی

چه حاجتست به بند گران تدبیرم

چو اشک لغزش پایی بس است زنجیرم

اثر طرازی اشک چکیده آن همه نیست

توان به جنبش مژگان‌کشید تصویرم

ز بسکه ششجهت از من‌گرفته است غبار

[...]

مشاهدهٔ ۱ مورد هم آهنگ دیگر از بیدل دهلوی
آشفتهٔ شیرازی

نشایدم چو دل از مهر یار برگیرم

ضرورتست کز اینجا ره سفر گیرم

بچشم من شده شیراز تر چون کنعان

بشیر کو که زیوسف از او خبر گیرم

زدیده خواست سپردل بدفع تیر نظر

[...]

فروغی بسطامی

جنون گسسته بدانسان کمند تدبیرم

که از سلاسل تو مستحق زنجیرم

ز نور حسن تو چشم و چراغ خورشیدم

ز فر عشق تو فرمانروای تقدیرم

ز سحر چشم تو شاهین پنجهٔ شاهم

[...]

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه