گنجور

 
صائب تبریزی

ای چشم تو پرده دار اعجاز

مژگان تو سایه پرور ناز

از قافله شکایت ما

چون ریگ روان نخیزد آواز

پیشانی صبح و آفتاب اوست

درسینه پاک گوهران راز

بر زنده قبای خاک مپسند

دل را ز غبار کین بپرداز

در پرده خون دل حصاری است

از لعل لب تو آب اعجاز

گردانده ز خلق روی امید

کار صائب بود خداساز