گنجور

 
صائب تبریزی

اگر چه رنگ آن گل می برد از کار گلچین را

همان از شوخی بو می کند بیدار گلچین را

به روی غیر می خندد نگار من، نمی داند

که رغبت می فزاید از گل بی خار گلچین را

هوس را در حریم حسن رو دادن به آن ماند

که خار از دست بیرون آورد گلزار گلچین را

مرا از روی شرم آلود او روشن شد این معنی

که خواهد دید آن گل پشت سر بسیار گلچین را

ز قرب بوالهوس در آتشم، با آن که می دانم

که خواهد سوختن آن آتشین رخسار گلچین را

جگر را در ذوق داغش کرد گرم عشقبازی ها

به گلشن می دواند گرمی بازار گلچین را

ز قرب بوالهوس صد خار دارم در جگر صائب

چسان بلبل تواند دید در گلزار گلچین را؟

 
 
 
فانوس خیال: گنجور با قلموی هوش مصنوعی
غزل شمارهٔ ۴۲۹ به خوانش عندلیب
می‌خواهید شما بخوانید؟ اینجا را ببینید.
فعال یا غیرفعال‌سازی قفل متن روی خوانش من بخوانم