گنجور

 
صائب تبریزی

ز زلف او دل عشاق را محابا نیست

کبوتران حرم را ز دام پروا نیست

مکن سپند مرا دور از حریم وصال

که بیقراری من خالی از تماشا نیست

اگر ز اهل دلی ذره را حقیر مدان

که هیچ نقطه سهوی کم از سویدا نیست

ز خود جداشدگان پرس درد تنهایی

که هر که دور ز مردم فتاده تنها نیست

لب سؤال صدف بی حجاب می گوید

که هیچ آب مروت به چشم دریا نیست

نمی توان به زبان حرف وا کشید از من

که روی حرف مرا جز به چشم گویا نیست

معاشران سبکروح بوی پیرهنند

به دوش چرخ گران هیکل مسیحا نیست

سپر فکند فلک پیش آه من صائب

علاج خصم زبردست جز مدارا نیست

 
 
 
انوری

ز مردمان مشمر خویش را به هیات و شکل

که مردمی نه همین هیکل هیولا نیست

به حسن ظاهر و باطن مسلمت نکنند

که این دو هم ز صفتهای روح حیوانیست

وگر تو گویی نطقست مر مرا گویم

[...]

کمال‌الدین اسماعیل

بزرگوارا دانی که نه ز تقصیرست

اگر دعا گو بر درگه تو پیدا نیست

ز روی ظاهر و صورت رهی گر آنجا نیست

رواست؛ زانکه بصورت رهی گرانجا نیست

مجد همگر

تو را چو در همه عالم به حسن یکتانیست

ازان به حال منت هیچگونه پروا نیست

تو را به ماه درخشنده نسبتی نکنم

که ماه را رخ گلگون و چشم شهلا نیست

غریب نیست که روی تورشک خورشید است

[...]

سعدی

شهی که پاس رعیت نگاه می‌دارد

حلال باد خراجش که مزد چوپانیست

وگر نه راعی خلق است زهرمارش باد

که هر چه می‌خورد او جزیت مسلمانیست

مشاهدهٔ ۱ مورد هم آهنگ دیگر از سعدی
ابن یمین

بحسن روی تو خورشید عالم آرانیست

بلطف رسته دندان تو ثریا نیست

توئی چو سرو ولی سرو ماهرخ نبود

توئی چو ماه ولی ماه سرو بالا نیست

ز جان غلام قد همچو سرو آزادت

[...]

مشاهدهٔ ۲ مورد هم آهنگ دیگر از ابن یمین
مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه