گنجور

 
صائب

دولت ز دستگیری مردم بپابود

فانوس این چراغ ز دست دعابود

چون غنچه هست اگر دل جمعی درین چمن

در گلشن همیشه بهار رضا بود

دستی که شد بریده ز دامان اختیار

دایم چو بهله در کمر مدعا بود

از بیقراری تو جهان است بیقرار

شوریده نیست عالم اگر دل بجا بود

از راست کردن نفسی می رود به باد

هر سر که چون حباب اسیر هوا بود

انصاف نیست بار شدن بر شکستگان

پهلوی خشک خویش مرا بوریا بود

هر دل که نیست یاد خدا در حریم او

سرگشته تر ز کشتی بی ناخدابود

تیغ کج است پیش سیه دل حدیث راست

فرعون را به چشم عصااژدها بود

صائب بود ز سایه سریع الزوال تر

پرواز دولتی که به بال هما بود

 
 
 
خواجه عبدالله انصاری

ای آنکه مانده‌ای به طمع بر وصال خویش

نشنیده ای که عشق سراسر بلا بود

پروانهٔ ضعیف کند جان و دل نثار

تا پیش شمع یک نفس او را بقا بود

سنایی

گر سال عمر من به سر آید روا بود

اندیکه سال عیش همیشه به جا بود!

پایان عاشقی نه پدیدست تا ابد

پس سال و ماه و وقت در او از کجا بود

ای وای و حسرتا که اگر عشق یک نفس

[...]

وطواط

جانا ، همه خطاب تو با من جفا بود

وز من جفات را همه پاسخ وفا بود

هرگز مباد با تو جفاکار روزگار

ورچه همیشه کار تو با من جفا بود

ای نزد من ز جان و دل من عزیز تر

[...]

کمال‌الدین اسماعیل

مولی قوام دین که بر اقلیم حلّ و عقد

کلک گره گشای تو فرمان روا بود

تر گردد از حیای کفت ابر هر زمان

وین قطره ها کزو بچکد از حیا بود

با طبع تو مثل نتوان زد ز موج بحر

[...]

مشاهدهٔ ۱ مورد هم آهنگ دیگر از کمال‌الدین اسماعیل
اوحدی

آنرا که چون تو لاله رخی در سرا بود

میلش به دیدن گل و سوسن چرا بود؟

سرو و سمن به قد تو مانند و روی تو

گر سرو با کلاه و سمن در قبا بود

در پای خود کشی به ستم هر دمی مرا

[...]

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه