به وحشت دل کجاگردد خلاص ازچشم شهلایش ؟
که آهو چشم قربانی شد ازمژگان گیرایش
به هرجانب نظر جولان کند گل می توان چیدن
که شد یک دسته گل عالم ز حسن عالم آرایش
چه قد دلفریب است این، که گردیدند خوش چشمان
چوآهو سربسر خوش گردن ازذوق تماشایش
به کار سخت می چسبد دل و دستش به آسانی
بود چون کوهکن هرکس که شیرین کارفرمایش
مرا شمشاد قدی میکشد در خاک و خون صائب
که سر چون بید مجنون برندارد سرو از پایش
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر به توصیف زیبایی و جذابیت چشمهای دلبرانه میپردازد و احساساتی مانند وحشت و شوق را به تصویر میکشد. شاعر به قدرت جذبکنندگی و فریبایی چشمان معشوق اشاره میکند و آن را مشابه آهو میداند که قربانی جذبه و گیرایی چشمها میشود. زیبایی و دلربایی معشوق باعث میشود که همه جا را بتوان گلچین کرد و دنیای پیرامون رنگ و لعاب بگیرد. شاعر در آخر به دشواری کار و فداکاری در عشق اشاره میکند و میگوید که مانند کوهکن و با صبر بسیار، باید در این مسیر تلاش کرد.
هوش مصنوعی: دل در وحشت، چگونه میتواند از نگاه زیبا و دلربای او رهایی یابد؟ که آهو، قربانی زیبایی و افسون چشمانش شده است.
هوش مصنوعی: در هر سو که نگاه کنی، زیبایی گلها نمایان است. میتوان از این زیباییها بهره برد و به جمعآوری این گلهای خوشبو دست زد، چرا که زیبایی عالم، به مانند یک دسته گل، همهجا قابل مشاهده و دلنواز است.
هوش مصنوعی: این فرد چقدر جذاب و فریبنده است که چهرههای زیبا چون آهو، سر و گردنهای خوشفرم خود را به تماشای او میآورند.
هوش مصنوعی: دل و دست شخص به کارهای دشوار و سنگین عادت کرده است و برای او آسانی و راحتی معنایی ندارد، مانند یک کوه کن که فقط کسی میتواند کار خوشایند او باشد که زحماتش را ارج نهد.
هوش مصنوعی: مرا جوانی و زیباییام به زمین و خاک و خون میکشاند، چرا که سر و وضعم به قدری لطیف و شکننده است که مانند سرو نمیتواند از پای خود بلند شود.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
ریاضت نیست پیش ما همه لطفست و بخشایش
همه مهرست و دلداری همه عیش است و آسایش
هر آنچ از فقر کار آید به باغ جان به بار آید
به ما از شهریار آید و باقی جمله آرایش
همه دیدست در راهش همه صدرست درگاهش
[...]
دگر باره اگر بینم جمال عالم آرایش
چو دامن بر نمی دارم سر شکرانه از پایش
زبخت رفته خوش خندم ز عمر رفته خرسندم
اگر در سال ها باشد به من یک لحظه پروایش
ز خاکم سرو و گل آخر به جای خار و خس رستی
[...]
به عزم رقص چون در جنبش آید نخل بالایش
نماند زنده غیر از نخل بند نخل بالایش
عجب عیبی است غافل بودن از آغاز رقص او
به تخصیص از نخستین جنبش شمشاد بالایش
بمیرم پیش تمکین قد نازک خرام او
[...]
چون آمد جان به لب، زانگونه شد محو تماشایش
که تا صبح قیامت، بر لب از حیرت، بود جایش
فلک ما بی غمان را ره دهد در جلوه گاه او
رود پرهیز گویان پیش پیش قد رعنایش
به چشم مردمان از ضعف تن بنمایم و شادم
[...]
ز پا افکند ما را آرزوی سرو بالایش
اجل گر دست ما گیرد سر افشانیم در پایش
مرا دوزخ سزاوارست اما دیده راحت
که من با عشق او خو دارم و او با تماشایش
به نوعی بگذرد آن تند خو گرم عتاب از من
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.