گنجور

 
صائب تبریزی

چون چنگ هر رگ من، دارد سری به ناله

دارد نشان داغی، هر عضو من چو لاله

با تیره روزگاران ماتم چه کار سازد؟

سرمه چه رنگ دارد بر دیده غزاله؟

جز خون دل نصیبی از خوان قسمتم نیست

چون لاله دفتر داغ تا شد به من حواله

صحبت ز پرتو او رنگ نشاط دارد

بی پان می مبادا هرگز لب پیاله

در دست آه من نیست بر گرد او نگشتن

بی اختیار گردد بر گرد ماه هاله

کیفیت است مطلب از عمر، نه درازی

خضر و حیات جاوید، ما و می دو ساله