از روی درد هر که ز دل آه می کشد
بی چشم زخم یوسفی از چاه می کشد
بی آه گرم نیست دل دردمند عشق
شمعی که روشن است مدام آه می کشد
در زلف دود شعله حصاری نمی شود
بیهوده ابر پرده در آن ماه می کشد
شمع که دیده است سرانجام خامشی
گردن در انتظار سحرگاه می کشد
بردوش خلق بار بود زندگانیش
هر کس که بار خلق به اکراه می کشد
تا روی آتشین تو در بزم دیده است
پیوسته شمع جای نفس آه می کشد
شوخی که رم ز دیدن پنهان من کند
با مدعی جناغ به دلخواه می کشد
افتاده جذبه طمع زرد روبلند
این کهربا ز کاهکشان کاه می کشد
از اشتیاق چهره چون آفتاب توست
نیلی که آه من به رخ ماه می کشد
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
باد بهار رخت بصحرا همی کشد
در صحن باغ مفرش دیبا همیکشد
نوروز میکشد ز ستبرق بباغ فرش
یارب که چون لطیف و چه زیبا همیکشد
نرگس نگر که گفتی از رویلون و شکل
[...]
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.