مجنون عنان به مردم عاقل نمی دهد
موج رمیده دست به ساحل نمی دهد
آن دل رمیده ام که درین دشت آتشین
پیکان آبدار، مرا دل نمی دهد
موجی که پشت پای به بحر گهر زده است
دامن به دست خالی ساحل نمی دهد
خونم کدام روز که از شوق تیغ تو
رقصی به یاد طایر بسمل نمی دهد
در خاک، اهل شوق همان در ترددند
سیلاب پشت عجز به منزل نمی دهد
تا چند ناله در جگر ریش بشکنم
این خار داد آبله دل نمی دهد
زین پیش اهل دل به سخن جان سپرده اند
امروز هیچ کس به سخن دل نمی دهد
زنهار حلقه بر در چرخ دنی مزن
کاین سنگدل جواب به سایل نمی دهد
صائب که بارها به سخن داده است جان
ز افسردگی کنون به سخن دل نمی دهد
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.