سر نمی پیچد ز اشک لاله گون مژگان من
پنجه با دریای آتش می زند مرجان من
سینه ای چون صبح می خواهد قبول داغ عشق
در زمین پاک ریزد تخم را دهقان من
تا شدم قانع ز نعمت ها به درد و داغ عشق
گرم چون خورشید تابان است دایم نان من
می شود هر روز بند غفلت من بیشتر
دانه زنجیر در خاک است در زندان من
گرچه از لب تشنگی یک مشت خاکستر شدم
تازه رو دارد سفال خاک را ریحان من
می دهد از سنبلستان ریاض خلد یاد
از سیه مستان معنی صفحه دیوان من
تازه رو بر می خورم با هر که خونم می خورد
نیشتر را گل به دامان می کند شریان من
اختیار گریه بی اختیارم داده اند
غیر مژگان یک سر مو نیست در فرمان من
حلقه بیرون در کام از نظربازی گرفت
تا به کی محروم باشد دیده حیران من؟
این جواب آن غزل صائب که گوید مولوی
چون بنالم عطر گیرد عالم از ریحان من
بس که ترسیده است چشمم صائب از رخسار او
برنمی آید نگه از سایه مژگان من
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
گر شوند این خلق عالم سر بسر خصمان من
من روا دارم نگارا چون تو باشی آن من
گر شوند این خلق عالم سر بسر خصمان من
من روا دارم نگارا چون تو باشی آن من
وای من از دست دل کو نیست در فرمان من
عاقبت هم بر سر دل رفت خواهد جان من
با که گویم محنت هجران بیپایان او
از که جویم چاره این درد بیدرمان من
هر زمان گوید مرا از چیست این افغان تو
[...]
کاشکی از غیر تو آگه نبودی جان من
خود ندانستی به جز تو جان معنی دان من
تا نه ردی کردمی و نی تردد نی قبول
بودمی بیدام و بیخاشاک در عمان من
غیر رویت هر چه بینم نور چشمم کم شود
[...]
الغیاث ای دوستان از درد بی درمان من
خود نمی بخشاید آخر هیچ دل بر جان من
هم عفا الله غم که گر صد مصلحت دارد دمی
نیست غایب هرگز از بیغوله احزان من
عاقلان بر من ملامت می کنند آری ولیک
[...]
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.