عمری گذشت و نامهٔ جانان نمیرسد
دیری است پیک مصر به کنعان نمیرسد
چشمی به داغ لاله عبث سرخ کردهایم
فیض سیاه کاسه به مهمان نمیرسد
دیروز سیل گریه ز طوفان گذشته بود
امروز پیک اشک به مژگان نمیرسد
در هیچ نشئه نیست که سیری نکردهایم
کیفیتی به صحبت مستان نمیرسد
با آن که حق اوست ادافهمی سخن
صائب به شعر همچو ظفرخان نمیرسد
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر به بیان احساساتی از جمله اشتیاق، ناکامی و غم میپردازد. شاعر در آن از عدم رسیدن نامهی محبوب و ارتباط با او سخن میگوید. او در انتظار خبری از معشوق است، اما هرگز این خبر به دستش نمیرسد. همچنین، شاعر از درد و غم ناشی از جدایی و بیخبری از احساسات خود میگوید و به ناتوانی در یافتن شادی و لذتی در زندگی اشاره میکند، به ویژه در میان مستان و شعر. در نهایت، او به این نکته میرسد که با وجود تلاشش، به معیارهای درک و فهم مطلوب نرسیده است.
هوش مصنوعی: سالها سپری شد و پیامی از محبوب نمیرسد. مدتی است که فرستندهای از مصر به کنعان نمیرسد.
هوش مصنوعی: با دلخوشی و امید به زیباییها، متوجه میشویم که عشق و زیبایی، بسیاری از احساسات را در ما به وجود میآورد، اما در عین حال، برخی از چیزها هرگز به ما نمیرسد و نمیتوانیم بهراحتی به آنچه میخواهیم، دست یابیم.
هوش مصنوعی: دیروز باران اشک به خاطر طوفان و بیتابی گذشته میبارید، اما امروز دیگر حتی پیام اشک هم به مژگان نمیرسد.
هوش مصنوعی: هیچ حالتی نیست که ما از آن سیر نشده باشیم و هیچ صحبت مستانهای وجود ندارد که به کیفیت آن نرسد.
هوش مصنوعی: با وجود اینکه حق او در این امر ثابت است، اما سخن درست و بجا به وسیله شعر به کسی مانند ظفرخان نمیرسد.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
شاها، به پایگاه تو کیوان نمیرسد
در ساحت تو گنبد گردان نمیرسد
جایی رسیدهای به معالی و مرتبت
کآنجا به جَهْدْ فکرت انسان نمیرسد
آن میرسد به روضهٔ آمال از کفت
[...]
دردم فزود و دست به درمان نمیرسد
صبرم رسید و هجر به پایان نمیرسد
در ظلمت نیاز بجهد سکندری
خضر طرب به چشمهٔ حیوان نمیرسد
برخوان از آنکه طعمهٔ جانست هیچ تن
[...]
افسوس دست من که به کیوان نمیرسد
آوخ که دور چرخ به پایان نمیرسد
بر من نماند هیچ ملالی و محنتی
کز جور دور گنبد گردان نمیرسد
بادا شکسته چنبر گردون دون ازانک
[...]
جان در مقام عشق به جانان نمیرسد
دل در بلای درد به درمان نمیرسد
درمان دل وصال و جمال است و این دو چیز
دشوار مینماید و آسان نمیرسد
ذوقی که هست جمله در آن حضرت است نقد
[...]
آلوده شد بحرص درم جان عالمان
وین خواری از گزاف بدیشان نمیرسد
دردا و حسرتا که بپایان برسد عمر
وین حرص مرد ریگ بپایان نمیرسد
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.