زمین ز جلوه قربانیان گلستان است
بریز خون صراحی که عید قربان است
غبار هستی خود را بشو به زمزم اشک
که محرم است، ازین جامه هر که عریان است
به راه کعبه گل، پای سعی رنجه مکن
که دستگیری مردم هزار چندان است
برآ ز عالم گل، باش در حرم دایم
که از طواف، غرض قطع این بیابان است
به خصم گل زدن از دست من نمی آید
وگر نه آبله ام تشنه مغیلان است
ببند در به رخ آرزو اگر مردی
وگرنه بستن سد سکندر آسان ا ست
خط مسلمی از گردش سپهر مجوی
که این پیاله به نوبت مدام گردان است
دل رمیده من در میان خلق، بود
سفینه ای که عنانش به دست طوفان است
چگونه فکر اقامت کند درین میدان؟
سری که در خم فرمان هفت چوگان است
مجوی در صدف تن ز جان پاک قرار
که بیقرار بود گوهری که غلطان است
ز یاد آن خط مشکین، دل شکسته من
همیشه تازه و تر چون سفال ریحان است
به سیم قلب شدم قانع و ز بیقدری
بهای یوسف من بار بر عزیزان است
تسلی دل بیتاب من به نامه خشک
علاج رعشه دریا به دست مرجان است
چه نسبت است ندانم به زلف یار، مرا
که عالمی ز پریشانیم پریشان است
ز دور باش رقیبان نهال قامت تو
گران به دیده مردم چو چوب دربان است
شکستن کمر کوه قاف چندان نیست
به مور هر که مدارا کند سلیمان است
مراست خاتم اقبال از جهان صائب
که مور من طرف حرف با سلیمان است
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر به توصیف حال و هوای روحی و عاطفی شاعر پرداخته و احساسات عمیق وی را نسبت به دنیا و هستی بیان میکند. شاعر به قربانیان و فداکاریها اشاره کرده و از مفهوم عید قربان سخن میگوید. او از غبار و تنگناهای زندگی مینالد و به جستجوی آرامش و حقیقت پرداخته است. در این راستا، او به تصویر کردن آرزوها و جنگهای درونی میپردازد، همچنین نسبت به زوال و ناپایداری دنیا هشدار میدهد. شاعر در ادامه، به بیقراری دل و انتظار برای آرامش اشاره کرده و به مقام و ارزشی که در خود مییابد، توجه میکند. در نهایت، با تمثیلهای زیبا و مفاهیم عمیق، چالشها و احساسات درونی خود را در قبال دنیای بیرونی و معانی آن به تصویر میکشد.
هوش مصنوعی: زمین به خاطر زیبایی و جلوه قربانیانی که در گلستان هستند، معطر شده است. اکنون باید خون صراحی ریخته شود، زیرا این روز عید قربانی است.
هوش مصنوعی: برای پاکسازی دل و روح خود، باید با اشکهایی که نشانهی عمق احساسات و پاکی هستند، غبار دنیای مادی را از خود دور کنی. کسی که در این مسیر قرار گرفته و از زرق و برق دنیوی رها شده، در حقیقت به حقیقتی عمیقتر و معنویتر دست یافته است.
هوش مصنوعی: به مسیر کعبه و گل نرو و خودت را به زحمت نینداز، زیرا کمک به مردم از هر چیزی مهمتر است و ارزش بیشتری دارد.
هوش مصنوعی: از دنیای مادی رها شو و همیشه در فضا و حال معنوی بمان، چرا که هدف از دور گشتن در این دنیا، رسیدن به آرامش و قطع ارتباط با این بیابان است.
گُل زدن به معنی طلب کردن حریف برای جنگ
هوش مصنوعی: اگر مرد عمل باشی، باید در را به روی آرزوهای خود ببندی. در غیر این صورت، بستن راه برای فردی مانند سکندر هم کار سختی نیست.
هوش مصنوعی: به دنبال نشانهای از تغییرات دنیای هستی نباش، چون این زندگی مانند جامی است که همیشه در حال چرخش و تغییر است.
هوش مصنوعی: دل ناآرام من در میان مردم مانند کشتیای است که کنترلش به دست طوفان افتاده است.
هوش مصنوعی: چطور ممکن است که کسی در این عرصه زندگی کند، در حالی که سرش در هفت چرخگردان و فرمانهای آن گرفتار است؟
هوش مصنوعی: در صدف بدن به دنبال آرامش و سکون نباش، چرا که وجود گوهری درون، همواره در حال حرکت و بیقراری است.
هوش مصنوعی: به یاد آن خط زیبا و دلانگیز، دل شکسته من همیشه تازه و نرم است، مانند سفالی که از ریحان ساخته شده باشد.
هوش مصنوعی: من به قیمت ناچیز قلب خود راضی شدم و از بیپولی، بهای یوسف من بر دوش عزیزان است.
هوش مصنوعی: نامهای که به دل ناآرام من آرامش میبخشد، مانند دارویی برای لرزش دریا است که فقط با مرجان به دست میآید.
هوش مصنوعی: من نمیدانم زلف یار چه ارتباطی با من دارد، اما حالا که دنیای من از سردرگمی پر است، خودم هم در این پریشانی غرق شدهام.
هوش مصنوعی: به دور از رقبای خود، قامت تو برای مردم سنگین و قابل توجه است، مانند چوب دربان که در دیدگان دیگران جا دارد.
هوش مصنوعی: شکستن کمر کوه قاف کار بزرگی نیست، اگر کسی به آرامی و با صبر عمل کند، او مانند سلیمان است.
هوش مصنوعی: من از دنیا به اندازهای خوشبختم که مانند موری که در برابر سلیمان قرار میگیرد، مورد توجه و محبت قرار گرفتهام.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
سدید ملک ملک عارض خراسان است
صفی دولت و مخدوم اهل دیوان است
پناه دین خدای و معین شرع رسول
عمر که همچو علیّ و صدیق و عثمان است
لقب سدید و صفی یافته است زانکه دلش
[...]
مدبری ملکی بر جهان جهانبان است
که هر چه گوئی از او صد هزار چندان است
احد صفت صمدی لم یلد و لم یولد
که پیک «و» نامه او جبرئیل و قرآن است
مقدری که خداوندی کرسی و عرش است
[...]
چه آفتی تو که کمتر غم تو هجران است
چه گوهری تو که کمتر بهای تو جان است
جهان حسن تو داری به زیر خاتم زلف
تو راست معجزه و نام تو سلیمان است
از آن زمان که تو را نام شد به خیره کشی
[...]
هزار سختی اگر بر من آید آسان است
که دوستی و ارادت هزار چندان است
سفر دراز نباشد به پای طالب دوست
که خار دشت محبت گل است و ریحان است
اگر تو جور کنی جور نیست، تربیتست
[...]
وداع چون تو نگاری نه کار آسان است
هلاک عاشق مسکین فراق جانان است
نگر مفارقت جان ز تن چگونه بود
به جان دوست که هجران هزار چندان است
ز وصل خود نفسی پیش از آن که دور شوم
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.