آه از دل جویای تو بیتاب برآید
غواص نفس سوخته از آب برآید
قانع به شکایت نگشاید لب خود را
زین زخم محال است که خوناب برآید
در روز چسان جلوه کند کرم شب افروز
با روی تو چون ماه جهانتاب برآید
از آه اثر در دل معشوق توان کرد
گوهر اگر از بحر به قلاب برآید
از تشنه لبی رفت مرا دست ودل از کار
جایی که ز ناخن به زمین آب برآید
بی خواست تراوش کند آه از دل پرخون
غواص نفس سوخته ازآب برآید
در دیده صیاد بهشتی است کمینگاه
زاهد به چه تقریب به محراب برآید
بیقدر گرامی شود از گوشه عزلت
باران ز صدف گوهر سیراب برآید
صائب چه کند حوصله با زور می ناب
ویرانه کی از عهده سیلاب برآید
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
آن سبز چو رنگش ز می ناب برآید
از سبزه تر لاله سیراب برآید
با تیره شب هجر بساز ای دل نومید
کامشب شب آن نیست که مهتاب برآید
زد دست اجل کوس رحیل و طمعم نیست
[...]
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.