گنجور

 
صائب تبریزی

در وطن جوهر سخن خوارست

در نگین نام رو به دیوارست

در غریبی کند سخن شهرست

گل نمایان به طرف دستارست

نیست از جذب کهربا نومید

کاه هر چند زیر دیوارست

بر ندارد کسی که بار از دل

دیدنش بر دل جهان بارست

پاس رخسار گلعذاران را

عرق شرم، چشم بیدارست

بیکسان را غمی نمی باشد

غم عالم به قدر غمخوارست

دل عاشق کجا و کعبه و دیر؟

کودک شوخ، خانه بیزارست

هر بلندی که آخرش پستی است

پیش صاحب بصیرتان دارست

مور تلخی نمی کشد صائب

خاک بر قانعان شکرزارست

 
 
 
مسعود سعد سلمان

نوبهاری عروس کردارست

سرو بالا و لاله رخسارست

باغ پر پیکران کشمیرست

راغ پر لعبتان فرخارست

کسوت این ز دیبه روم است

[...]

مشاهدهٔ ۲ مورد هم آهنگ دیگر از مسعود سعد سلمان
انوری

حسن را از وفا چه آزارست

که همه ساله با جفا یارست

خود وفا را وجود نیست پدید

وین که در عادتست گفتارست

از برون جهان وفا هم نیست

[...]

مشاهدهٔ ۱ مورد هم آهنگ دیگر از انوری
مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه