شنیدم آه گرمی با تو گستاخانه سرکرده
به جسم نازکت بیماری چشمت اثر کرده
گل رخسارت از دلسوزی تب آتشین گشته
ملاقات لبت تبخاله را تنگ شکر کرده
خمار خون مظلومان که بی قیدانه می خوردی
سر بی مهریت را آشنای دردسر کرده
رگ دست ترا کز رشته جان است نازکتر
طبیب بی مروت بوسه گاه نیشتر کرده
به امیدی که با نبض تو دستی آشنا سازد
مسیح از خانه خورشید آهنگ سفر کرده
ترا صائب اگر پای عیادت هست خوش باشد
که ما را این خبر از هستی خود بی خبر کرده
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: شاعر در این شعر به توصیف حسی عمیق و دردناک نسبت به معشوقش پرداخته است. او به گرمای آهی که از معشوق میخیزد اشاره میکند و میگوید که چشمان معشوق اثر بیماری را بر جسم نازک او گذاشته است. با این حال، این بیماری، دلتنگی و آرزوی ملاقات معشوق را افزایش میدهد. شاعر به حالت خمار و درد مظلومان اشاره میکند و میگوید که معشوقش به نوعی درمانگر درد اوست، اما دردش به شدت عمیق و بیرحمانه است. در نهایت، او امیدوار است که ارتباطی با معشوق برقرار شود و از مسیحی یاد میکند که به امید شفا به سفر رفته است. شاعر از اینکه خبر سلامتی خود را از دست داده، ابراز ناراحتی میکند.
هوش مصنوعی: شنیدم که با وجود لطافت بدنت، بیماری چشمانت به آن آسیب رسانده و آهی گرم و پرهیجان از تو برخاسته است.
هوش مصنوعی: چهره زیبای تو از عشق و دلسوزی به شدت داغ شده است، و وقتی که لبانت را میبینم، احساس میکنم گرمایی شیرین در وجودم جاری میشود.
هوش مصنوعی: نوشیدن سرمستی از خون بیگناهان، تو را که بیدردسر زندگی میکردی، با مشکلات و رنجها آشنا کرده است.
هوش مصنوعی: دست تو که حیات و زندگیات به آن وابسته است، به قدری ظریف و حساس است که پزشک بیاحساس به راحتی آن را با تیغ جراحی میبرد.
هوش مصنوعی: امید دارم که ریتم وجود تو به من آشنایی ببخشد، در حالی که مسیح از سرزمین نور و تابش، به سفر میرود.
هوش مصنوعی: اگر تو صائب عزیز، بخواهی به دیدن ما بیایی، با کمال میل خوشحال خواهیم شد. اما این را بدان که ما از وجود خود و حقیقت زندگیمان بیخبر شدهایم.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
فروغ دیده ی معنی شهاب دولت و دنیا
زهی صیت تو چون گردون جهان را بی سپر کرده
سپهر قدر تو با چرخ در رأفت زده پهلو
زمین حلم تو با کوه دست اندر کمر کرده
ببرق خنجر هندی طفر را رونق افزوده
[...]
چه شکل است این که می آید سمند ناز بر کرده
هزاران جان و دل آویزه بند کمر کرده
گهی خواهم کشم دیده، گهی خواهم نکو دارم
چو بینم سوی او انگشتها در دیده در کرده
سر آن چشم گردم، دیده چون دزدیده سوی من
[...]
به بزم غیر تا سرو تو خود را جلوه گر کرده
نگاه خیره از هر سو تو را مد نظر کرده
به کوه و دشت می گشتم به یادت دیده تر کرده
شنیدم آه سردی با تو گستاخانه سر کرده
فدای جان پاکت ای غلام در به در کرده
ز هجران تو جان از تن، قرار از دل سفر کرده
به امید شفایی دل در آن چشم سیه بستم
که مژگان تو در آن چشم جان پر نیشتر کرده
فزون شد از نگاهت درد من با آن که خندیدی
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال یک حاشیه برای این شعر نوشته شده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
reply flag link
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.