گنجور

 
صائب تبریزی

شنیدم آه گرمی با تو گستاخانه سرکرده

به جسم نازکت بیماری چشمت اثر کرده

گل رخسارت از دلسوزی تب آتشین گشته

ملاقات لبت تبخاله را تنگ شکر کرده

خمار خون مظلومان که بی قیدانه می خوردی

سر بی مهریت را آشنای دردسر کرده

رگ دست ترا کز رشته جان است نازکتر

طبیب بی مروت بوسه گاه نیشتر کرده

به امیدی که با نبض تو دستی آشنا سازد

مسیح از خانه خورشید آهنگ سفر کرده

ترا صائب اگر پای عیادت هست خوش باشد

که ما را این خبر از هستی خود بی خبر کرده

 
 
 
گنجور را از دست هوش مصنوعی نجات دهید!
امامی هروی

فروغ دیده ی معنی شهاب دولت و دنیا

زهی صیت تو چون گردون جهان را بی سپر کرده

سپهر قدر تو با چرخ در رأفت زده پهلو

زمین حلم تو با کوه دست اندر کمر کرده

ببرق خنجر هندی طفر را رونق افزوده

[...]

امیرخسرو دهلوی

چه شکل است این که می آید سمند ناز بر کرده

هزاران جان و دل آویزه بند کمر کرده

گهی خواهم کشم دیده، گهی خواهم نکو دارم

چو بینم سوی او انگشتها در دیده در کرده

سر آن چشم گردم، دیده چون دزدیده سوی من

[...]

سیدای نسفی

به بزم غیر تا سرو تو خود را جلوه گر کرده

نگاه خیره از هر سو تو را مد نظر کرده

به کوه و دشت می گشتم به یادت دیده تر کرده

شنیدم آه سردی با تو گستاخانه سر کرده

وفایی مهابادی

فدای جان پاکت ای غلام در به در کرده

ز هجران تو جان از تن، قرار از دل سفر کرده

به امید شفایی دل در آن چشم سیه بستم

که مژگان تو در آن چشم جان پر نیشتر کرده

فزون شد از نگاهت درد من با آن که خندیدی

[...]

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه