داغ من ممنون شکرخند پنهان تو نیست
زیر بار منت گرد نمکدان تو نیست
دست گستاخ نسیم از گلستانت کوته است
هرزه خندی شیوه چاک گریبان تو نیست
در دل سختت ندارد رحم آتشدست راه
خون گرم لعل در کان بدخشان تو نیست
سنبل خواب پریشان روید از بالین مرا
شب که در مد نظر زلف پریشان تو نیست
امت خضر گرانجان بودن از بی جوهری است
خون ما را مصرفی چون تیغ مژگان تو نیست
تا به چند ای کوهکن سختی کشی در بیستون؟
تیشه آتش نفس گویا به فرمان تو نیست
می برم چون نام آغوش از کنارم می رمی
این قبا چسبان به شمشاد خرامان تو نیست
به که در غربت بود پایم به زندان ای پدر
یک قدم بی چاه در صحرای کنعان تو نیست
می کنم شوق ترا از روی شوق خود قیاس
احتیاج نامه های شوق عنوان تو نیست
ای نسیم پیرهن برگرد از کنعان به مصر
شعله شوق مرا حاجت به دامان تو نیست
یوسف من زیر لب تا کی گذاری خال نیل؟
این کبوتر در خور چاه زنخدان تو نیست
خانخانان را به بزم و رزم، صائب دیده ام
در سخا و در شجاعت چون ظفرخان تو نیست
دیده ام صائب همه گلهای باغ هند را
چون گل نشکفته باغ صفاهان تو نیست
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: در این شعر، شاعر به بیان عشق و احساسات عمیق خود میپردازد و از دشواریها و نارساییهای عشق سخن میگوید. او با استفاده از تمثیلها و مقایسهها، زیبایی و جذابیت معشوق را توصیف کرده و به وضعیت دلخراش خود در عشق اشاره میکند. شاعر میگوید که هر چه در زندگیاش میگذرد، درد و رنج او از دوری معشوق کم نمیشود و در واقع این عشق او را قویتر و متعهدتر میکند. همچنین، شاعر به ناتوانی خود در برابر زیباییها و خصائص معشوق اشاره دارد و این موضوع را به صورت استعاری بیان میکند. در نهایت، او از احساس غربت و تنهایی ناشی از جدایی از معشوق گلایه میکند.
هوش مصنوعی: رنج و درد من به خاطر لبخند پنهانی تو نیست، بلکه به خاطر ناراحتی و اندوهی است که به من میدهی، همچنان که نمک بر زخمها میپاشند.
هوش مصنوعی: نسیم جرات ندارد به گلستان تو نزدیک شود و به تو بیاحترامی کند، چرا که لبخند بیمعنی و ناپسندش جایگاه تو را نمیشناسد.
هوش مصنوعی: در دل سرد و سخت تو، رحمی وجود ندارد. آتش درونت، راهی به سوی خون گرم و زیبایی لعل نمییابد، و این جمال و زیبایی در دل تو نیست.
هوش مصنوعی: گل سنبل از کنار بستر من در خواب نا آرامی میروید، چون در شب، تصویر زلف نامنظم تو در نظر من نیست.
هوش مصنوعی: ما به خاطر بیارزشی و کممقداریمان، به مردم، زحمت و دشواری میدهیم. خون ما ارزشی ندارد و مصرفش هیچ فایدهای ندارد، مانند اینکه وقتی در برابر زیبایی و لطافت مژههای تو قرار میگیریم، هیچ چیزی به حساب نمیآید.
هوش مصنوعی: بسیاری از مشکلات و سختیها را تحمل کردهای، اما تا کی میخواهی به این کار ادامه دهی؟ به نظر میرسد که کاردستی تو تحت کنترل تنفس و انگیزهات نیست.
هوش مصنوعی: من از کنار تو میروم، مثل نام آغوشی که دیگر در دسترس نیست. این قبا، که به من چسبیده، نشانهای از زیبایی تو و آرامش تو نیست.
هوش مصنوعی: بهتر است در دوران غربت و دوری از وطن، قدمی به سمت زندان نگذارم. ای پدر، حتی اگر در صحرای کنعان باشم، جای من بیچاه نیست.
هوش مصنوعی: من شوق تو را به شوق خود میسنجم؛ نیازی به نامههایی نیست که احساس شوق مرا بیان کند، چون عنوان تو کافی است.
هوش مصنوعی: ای نسیم، تو که از کنعان به مصر میگذری، نکنه به سمت من برگردی، زیرا آتش شوق من به تو نیاز ندارد.
هوش مصنوعی: تا کی میخواهی راز دل خود را پنهان کنی؟ این دلی که برای تو میتپد، شایستهی آن نیست که به چاه غم و درد بسپاری.
هوش مصنوعی: من در مجالس شادی و جنگ، خانخانان زیادی را دیدهام که در بخشندگی و شجاعت به پای تو نمیرسند.
هوش مصنوعی: من در زندگی خود گلهای زیبای باغ هند را دیدهام، اما هیچکدام به زیبایی گلهای نازک و نشکفته در باغ صفاهان تو نمیرسند.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
مشرق خورشید را فیض گریبان تو نیست
دامن گل پاک اگر باشد، چو دامان تو نیست
هر کسی را در طریق دلنشینی پایه ای ست
غنچه ی گل دلکش است اما چو پیکان تو نیست
می توان دانست پیش خودپسندان چمن
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.