چو بیدردان به روی سبزه غلطیدن نمی دانم
اگر گل از گریبانم دمد چیدن نمی دانم
زبان شکوه ام کندست از روی گشاد او
رخ آیینه با ناخن خراشیدن نمی دانم
مرا بیرون بر از گردون و گلبانگ سخن بشنو
زدلتنگی درون بیضه نالیدن نمی دانم
قماش مردم عالم اگر این است، من دیدم
لباس عافیت جز چشم پوشیدن نمی دانم
گل من از خمیر شیشه و جام است پنداری
که چون خالی شدم از باده، خندیدن نمی دانم
لباسی نیست چون پروانه عشق پرده سوز من
به گرد کعبه فانوس گردیدن نمی دانم
ز حرف خام هر بی ظرف از جا در نمی آیم
شراب کهنه ام، در شیشه جوشیدن نمی دانم
ز بس از دلخراشی سرد گردیده است دست و دل
ز کاغذ نقطه سهوی تراشیدن نمی دانم!
نگاه سرکشم در جستجوی گوشه چشمم
به هر شیرین لبی چون بوسه چسبیدن نمی دانم
ز بس بسته است راه گفتگو بر من لبش صائب
گناه خویش از آن بیرحم پرسیدن نمی دانم!
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر به بیان احساسات عمیق و ناگفته شاعر میپردازد. شاعر از دردی بیپایان سخن میگوید که نمیتواند حتی احساس شادی یا زیبایی را در دلش بپذیرد. او به تصویرگریهایی از گل، بیضه، و کعبه اشاره میکند و به نوعی از ناکامی در ابراز عشق و ارتباط با دیگران صحبت میکند. شاعر از عدم توانایی در بیان خود و از پیچیدگیهای عشق و دلتنگی گلایه دارد و نشان میدهد که میخواهد از درد و ناامیدی رهایی یابد ولی نمیداند چگونه. این شعر به نوعی به بحران روحی و عاطفی و کمبود ارتباط واقعی اشاره دارد.
هوش مصنوعی: نمیدانم چرا افرادی که دردی ندارند، به راحتی بر روی خوشیهای زندگی میغلتند. اگر روزی گل شادی از درونم بیرون بیاید، نمیدانم چگونه آن را چیدا کنم.
هوش مصنوعی: زبان من از زیبایی چهرهاش در حال شکایت است، مانند اینکه نمیدانم چگونه با ناخن روی آیینه خراش بزنم.
هوش مصنوعی: مرا از عالم بالا جدا کن و صدای سخن را بشنو، چون در دل خود از ناراحتی و اندوه مینالم و نمیدانم چگونه تقاضای کمک کنم.
هوش مصنوعی: اگر وضعیت انسانها در دنیا اینگونه باشد، من جز بیتوجهی به آنچه میبینم، راهی برای رسیدن به آرامش و امنیت نمیشناسم.
هوش مصنوعی: گل من از جنس شیشه و جام است و به نظر میرسد که وقتی از نوشیدنی خالی میشوم، نمیتوانم بخندم و شادی کنم.
هوش مصنوعی: لباسی مثل عشق پروانهای من وجود ندارد که پردههای دل را بسوزاند. نمیدانم چگونه میتوانم دور کعبه به دور خود بچرخم.
هوش مصنوعی: من از کلام ناپخته و بیمصرف دور میشوم و درگیر آن نمیشوم. من مانند شراب کهنهای هستم که نمیدانم در شیشه چهطور باید به جوش بیایم.
هوش مصنوعی: به خاطر شدت ناراحتی و درد، دست و دلم خیلی سرد شده و نمیدانم چگونه باید از روی کاغذ یک نقطه را غیر عمدی پاک کنم!
هوش مصنوعی: نگاه جسور من به دنبال نگاهی از عشق است، و نمیدانم چرا به هر لب شیرینی نمیتوانم چسبیده و بوسه بزنم.
هوش مصنوعی: به خاطر اینکه نمیتوانم با او صحبت کنم، از من خواسته که گناه خود را بیان کنم، اما نمیدانم چگونه این سوال را بپرسم، چون او خیلی بیرحم است.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
گل من از خمیر شیشه و جام است پنداری
که چون خالی شدم از باده، خندیدن نمیدانم
به سودای محبت، عقل ورزیدن نمی دانم
خرد گرجنس می گیرد، دکان چیدن نمی دانم
زمین، یخ بند سردیهای مهر چرخ و من کودک
به هر جا می نهم پا، غیر لغزیدن نمی دانم
ز بس بی دست و پای حیرتم، بی سعی مشاطه
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.