گنجور

 
صائب تبریزی

چه شوخی از نگه بیگناه ما شده است؟

که شرم تشنه به خون نگاه ما شده است

خدای تیغ ترا مهربان ما سازد

که سخت جانی ما سنگ راه ما شده است

ز طعن اهل ملامت چه پشت سر خاریم؟

کنون که سنگ ملامت پناه ما شده است

ز گرد بالش داغ جنون چه سر پیچیم؟

که این ز روز ازل تکیه گاه ما شده است

به غیر پنجه خونین، دگر کدامین گل

عزیز کرده طرف کلاه ما شده است؟

رخش که آینه را رو به خاک می مالید

ز خط سبز، بلای سیاه ما شده است