رسید صبر به فریاد بینوایی ما
کلید روزی ما شد شکسته پایی ما
عجب که دیده ما سیر گردد از نعمت
که ساختند نگون، کاسه گدایی ما
سبک چو ابر بهاران ز لاله زار، گذشت
ز خارزار ملامت برهنه پایی ما
ز لطف بیشتر از قهر دلشکسته شویم
ز سنگ سخت تر افتاده مومیایی ما
به نور عاریه محتاج نیستیم چو ماه
که هست از نفس خویش روشنایی ما
نمی رسد به هدف گر به آسمان رفته است
نکرده ترک هوا، ناوک هوایی ما
ز بس چو غنچه پیکان گرفته دل گشتیم
نسیم دست کشید از گرهگشایی ما
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر به بیان حال و روز معصومانه و رنجهای انسانها پرداخته است. شاعر از ناامیدی و بیپناهی در زندگی میگوید و اینکه علیرغم سختیها و مشکلات، هنوز امید و روشنایی در دلها باقی مانده است. او به زیبایی توصیف میکند که چگونه میتوان از نعمتهای درونی خود، همچون ماهی که نورش از خود است، بهره برداری کرد. همچنین، شاعر به انتظارات و آرزوهایی اشاره میکند که به علت موانع بیرونی لطمه دیدهاند و احساس میکند که در این مسیر دچار سرگردانی و بیپناهی شدهاند.
هوش مصنوعی: صبر ما به اوج رسید و دردی که داشتیم به فریاد تبدیل شد. حالا فقر و مصیبت ما به نوعی تبدیل به راهی برای به دست آوردن روزی و برکت شده است.
هوش مصنوعی: عجیب است که چشمان ما از نعمتهایی که دارند، سیر شوند، در حالی که آنچه ما را به گدایی وا میدارد، به حال خود نیفتاده و در حال نابودی است.
هوش مصنوعی: طبیعت شاداب و لطیف مانند ابرهای بهاری از میان گلهای لاله میگذرد و ما با پاهای برهنه از میان زمین پرخاری که پر از انتقاد و سرزنش است، عبور میکنیم.
هوش مصنوعی: از مهربانی او بیشتر از ناراحتیاش دلشکسته میشویم، چرا که حالتی همچون مومیایی داریم که از سنگ سختتر است.
هوش مصنوعی: ما به نوری که از دیگران میآید نیاز نداریم؛ مانند ماه که نورش از وجود خودش ناشی میشود.
هوش مصنوعی: اگر کسی هدف خود را دنبال نکند و تنها به خیالپردازی بپردازد، هرچقدر هم در بلندپروازی تلاش کند، به موفقیت نخواهد رسید. در واقع، باید عمل کرد و از آرزوها و خیالات فراتر رفت.
هوش مصنوعی: ما به قدری در عشق و احساساتمان گرفتار شدهایم که مانند غنچهای که تیرکی را در دلش حس کرده است، دلمان هم مجروح شده است. بگذار نسیم به آرامی از درد ما بگذرد و گرههای زندگیمان را باز کند.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
میخواهید شما بخوانید؟ اینجا را ببینید.
نکرده قید غزالی گره گشایی ما
گره ز دل نگشاید غزلسرایی ما
فروغ بزم سخن زآتش دل است آری
ز آشنایی عشق است روشنایی ما
صدای صوت مغنی عجب بلند افتاد
[...]
هزار حیف که گل کرد بینوایی ما
به چشم آبله آمد برهنه پایی ما
ز چرب نرمی ما دشمنان دلیر شدند
خمیر مایه غم گشت مومیایی ما
چراغ دیده روزن ز خانه درگیرد
[...]
ظهور نعمت منعم بود گدایی ما
نوای عالم معنی است بینوایی ما
زمانه افسر شاهی به روی خاک انداخت
چو دید شوکت و شأن برهنه پایی ما
بیار باده و با ما مصاحبت انگیز
[...]
همین بود سبب دیر آشنایی ما
که زود گل نکند آتش جدایی ما
چه دیدهایم ندانم ز عشقبازی تو
چه جسته تو ندانم ز بیوفایی ما
به زیر خنجر آن شوخ عجز و لابه مکن
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.