چه خوش باشد که گردد دیده روشن از عذار تو
جواهر سرمه بینش شود خط غبار تو
تو مشغول شکار باز و شاهینی، چه می دانی
که ما را چشم و دل چون می پرداز انتظار تو
غزالان حرم را داغ دارد از سرافرازی
بلند اقبال نخجیری که می گردد شکار تو
خروش عاشقان گر کوه را از جای بردارد
عجب دارم صدا برگردد از کوه وقار تو
روان گردد به صحرا رود نیل از زهره شیران
فتد گر بر نیستان برق تیغ شعله بار تو
نشد پامال موری از تو ای سرو سبک جولان
شود نقش قدم دست دعا در رهگذار تو
کهن سقف فلک نزدیک بود از یکدگر ریزد
ستون آسمان ها گشت عدل پایدار تو
زلیخا گر جوان شد در زمان ماه کنعانی
گرفت از سر جوانی آسمان در روزگار تو
نگردد غنچه بال و پر ز دلسوزی ملایک را
که نننشیند غباری از عوارض بر عذار تو
شود خاک مراد اهل عالم طاق ابرویش
به روی هر که بنشیند غبار رهگذار تو
سکندر برد در خاک آرزوی آب حیوان را
سراسر می رود آب خضر در جویبار تو
به این پاکی ندارد گوهری در نه صدف گردون
که غیرت می برد بر هم نهان و آشکار تو
ز حزم دوربین گشتی دعای جوشن عالم
که هر جا باشی، از دست دعا باشد حصار تو
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
دلم را کرد صد پاره به سینه خار خار تو
مرا این گل شکفت و بس همه عمر از بهار تو
تو، سلطان، چون گدایان را زکوة حسن فرمایی
مرا این بس که زیر پا شوم هنگام بار تو
سر خود می زنم بر آستانت تا برآید جان
[...]
چو بگذشت از غم دنیا بغفلت روزگار تو
در آن غفلت ببی کاری بشب شد روز کار تو
چو عمر تو بنزد تست بی قیمت، نمی دانی
که هر ساعت شب قدرست اندر روزگار تو
چه روبه حیلها سازی ز بهر صید عوانی
[...]
چنان شد همنشینم چشم مست فتنهبار تو
که آمد پیشتر از من به راه انتظار تو
کجا می میکشیدی با حریفان دوش، کامروزم
خبر از صحبت شب داد چشم پرخمار تو
کنی سرگشته هر دم قاصدی، گویا نمیدانی
[...]
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.