شب که مجلس روشنی از طلعت جانانه داشت
شمع پیش چشم دست از شهپر پروانه داشت
می کند خون در دل اکنون پنجه خورشید را
طی شد آن فرصت که زلف او سری با شانه داشت
پیش آن آیینه رو با صد حدیث آشنا
طوطی من اعتبار سبزه بیگانه داشت
از خمارآلودگان بگذشت چون جام تهی
چشم مخموری که در هر گوشه صد میخانه داشت
در خراباتی که خاک از جرعه خواری مست بود
بوی می از ما دریغ آن نرگس مستانه داشت
تا شدم عاقل به چشم من جهان تاریک شد
بود از داغ جنون گر روزنی این خانه داشت
کرد بر مجنون فضای دشت را چون شهر تنگ
صحبت گرمی که با اطفال این دیوانه داشت
تنگ ظرفی مانع شور جنون ما نشد
باده ما جوش خم در سینه پیمانه داشت
دوش کان رخسار آتشناک بزم افروز شد
بی رواجی شمع را محتاج یک پروانه داشت
صرف تن گردید اوقات شریف دل تمام
کعبه دامن بر میان در خدمت بتخانه داشت
هر که را از حلقه زهاد دیدم ساده تر
دام چون تسبیح پنهان در میان دانه داشت
بیکسی بیزار کرد از زندگی صائب مرا
وقت آن کس خوش که غمخواری درین غمخانه داشت
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: شاعر در این شعر به توصیف مجلس شاد و پرشوری میپردازد که در آن زیبایی و عشق موج میزند. با تصاویری از شمع و پروانه، به عشق زنده و پرشور اشاره دارد که دلبری به نام معشوقهاش را به تصویر میکشد. نغمههای غم و شادی، عشق و دیوانگی در این مجلس گنجانده شده است. شاعر به تناقضات و پیچیدگیهای عشق اشاره میکند و از حالاتی چون مستی، جنون و کنجکاوی در روابط انسانی یاد میکند. او همچنین به تغییرات چشمگیر در نگرش خود نسبت به دنیا در اثر عشق اشاره میکند و به نوعی حسرت و آتش دل را از داغ جنون بیان میدارد. در نهایت، شاعر به برقراری ارتباط با معشوقهاش و تأثیر آن بر روح و روان خود میپردازد.
هوش مصنوعی: در شب، وقتی که محفل روشنی به خاطر زیبایی و چهره دلربا برپا بود، شمع نزد چشمها از زیبایی و جاذبه پروانه هم غافل نشد.
هوش مصنوعی: در حال حاضر، خورشید به شدت میتابد و این تابش مانند زخمی در دل انسان احساس میشود. زمانی که امکان داشت زلف معشوق را با شانه مرتب کنیم، اکنون آن فرصت از بین رفته است.
هوش مصنوعی: در مقابل آن آیینه برو و با صد داستان آشنا شو؛ طوطیِ من برای سبزهای بیگانه ارزش و اهمیتی قائل بود.
هوش مصنوعی: او از میان کسانی که به خمار و مستی دچار بودند عبور کرد، همانطور که جامی خالی به دست دارد. چشمان آن مخمور، در هر گوشه یک میخانه را میبیند.
هوش مصنوعی: در یک مکان خرابه که خاکش از شرابنوشی به مستی افتاده بود، بوی شراب نمیرفت و گل نرگس همچنان حال و هوای مستی داشت.
هوش مصنوعی: وقتی به عقل رسیدم، دنیا برایم تیره و تار شد و این کمک کرد که بفهمم عشق و دلتنگی چه دردهایی را به همراه دارد. اگر حتی روزنهای در این خانه وجود داشت، شاید کمی نور مییافت.
هوش مصنوعی: دشت را به فضایی شبیه شهر کوچک و محدود درآورد، در حالی که مجنون با بچههای دیوانه خود گفتگوهای گرم و صمیمی دارد.
هوش مصنوعی: ظرف کوچک ما نتوانست مانع عشق و جنون عمیق ما شود، چرا که دل ما همچنان پر از شور و اشتیاق است.
هوش مصنوعی: دیشب آن چهرهی خیرهکنندهای که شب را روشن کرده بود، باعث شد که حتی شمع هم به وجود یک پروانه نیاز داشته باشد.
هوش مصنوعی: زمانهای گرانبها صرف خودخواهی و لذتجویی شد، در حالی که دل پاک و معصوم مانند کعبهای است که در میانه یاری به بتخانه مشغول است.
هوش مصنوعی: هر کسی را که از زاهدان دیدم، او را سادهتر از آن یافتم که در میانه تسبیح، دانهها پنهان است.
هوش مصنوعی: صائب از زندگی بیزار شده و دلیل آن این است که در این خانهی پر از غم، کسی پیدا نمیشود که به درد او برسد و غمها را شریک شود. زمانی خوش است که همراهی در این غمها باشد.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
تا خیال زلف او ره در دل دیوانه داشت
از پر و بال پری جاروب این ویرانه داشت
شیشه ناموس من تا بر کنار طاق بود
هر که سنگی داشت از بهر من دیوانه داشت
می شکست از خون من دایم خمار خویش را
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال یک حاشیه برای این شعر نوشته شده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
reply flag link
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.