ما ز شغل آب و گل آیینه را پرداختیم
خانه سازی را به خودسازی مبدل ساختیم
می کند خون در جگر باد خزان را همچو سرو
رایت سبزی که از آزادگی افراختیم
تا نسوزد آرزو در دل، نگردد سینه صاف
ما به این خاکستر این آیینه را پرداختیم
گوهر درد طلب در دامن ساحل نبود
قطره خود را عبث واصل به دریا ساختیم
از نفس آیینه ما داشت زنگ تیرگی
صاف شد آیینه ما تا نفس را باختیم
بخت رو گردان شد از ما تا برآوردیم تیغ
فتح از ما بود در هرجا سپر انداختیم
نیست صائب خاکساران را دماغ انتقام
ما به فردای جزا دیوان خود انداختیم
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر بیانگر تلاش انسانی برای خودسازی و به کمال رساندن خود است. شاعر از کار و جدیت در ساختن آیینهای از وجود خود سخن میگوید که نمادی از خلوص و آزادی است. با استفاده از تمثیلهای طبیعی مانند باد خزان و سرو، به دشواریها و چالشهای راه رشد اشاره میکند. در ادامه، شاعر به این نکته میپردازد که اگرچه در زندگی مشکلات و ناکامیهایی وجود دارد، اما با صداقت و تلاش، میتوان به روشنایی و حقیقت دست یافت. در نهایت، او به مسأله عدالت و مقاومت در برابر ظلم اشاره میکند و به اهمیت عمل در برابر سرنوشت و قضاوتهای نادرست اشاره مینماید.
هوش مصنوعی: ما از کار مادی و جسمانی گذر کردیم و به پرتوافکنی درون خود پرداختیم. به جای ساختن خانههای ظاهری، به خودسازی و تربیت درونی روی آوردیم.
هوش مصنوعی: در باد پاییزی، همچون درخت سرو که سبزی خود را با افتخار به نمایش میگذارد، احساس درد و اندوهی در دل داریم. این نشاندهنده آزادگی و شجاعت ماست که با وجود مشکلات، هنوز سرسبز و مستحکم ایستادهایم.
هوش مصنوعی: تا زمانی که آرزو در دل بسوزد، سینهامان به این خاکستر دگرگون نخواهد شد. ما برای این حالت و وضعیت، زحمت زیادی کشیدهایم.
هوش مصنوعی: درد طلب کردن ارزش و جواهر خاصی است که در کنار دریا پیدا نمیشود. ما بیهوده تلاش نکردیم که قطرهای از وجود خود را به دریا ببخشیم؛ بلکه با آگاهی این کار را انجام دادیم.
هوش مصنوعی: با ورود نفس ما به آیینه، تیرگیها و زنگارها زدوده شد و آیینه به وضوح درخشید، اما وقتی که نفس را از دست دادیم، این روشنی و وضوح هم از بین رفت.
هوش مصنوعی: بخت از ما روی برگرداند و در نتیجه، ما با تیغ پیروزی روبرو شدیم و در هر جا که به دفاع پرداختیم، سپر را بر زمین انداختیم.
هوش مصنوعی: ما به کسانی که حقیر و بیاختیارند، انتقام نمیگیریم؛ بلکه خود را به فردای جزا و محکومیت واگذار کردهایم.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
ما چو قدر وصلت، ای جان و جهان، نشناختیم
لاجرم در بوتهٔ هجران تو بگداختیم
ما که از سوز دل و درد جدایی سوختیم
سوز دل را مرهم از مژگان دیده ساختیم
بسکه ما خون جگر خوردیم از دست غمت
[...]
ما به رنجوری و مهجوری و دوری ساختیم
بزم وصل دوست را با دیگران پرداختیم
نقد قلب ما نشد رایج به بازار وفا
تا چو زر در بوته غم صد رهش نگداختیم
قامت ما چنگ شد و اندر سماع اهل درد
[...]
تا بنای عاشقی در کاینات انداختیم
چتر رفعت را بملک لامکان افراختیم
چون ظهور کل او اول بنقش ما نمود
بار دیگر ما جهان را مظهر خود ساختیم
شد نهان در پرده کثرت جمال وحدتم
[...]
ما به عهدت خانهٔ دل از طرب پرداختیم
در به روی خوش دلی بستیم و با غم ساختیم
سایهپرور ساخت صد مجنون صحراگرد را
رایتی کاندر بیابان جنون افراختیم
خشک بر جا ماند رخش فارس گردون چو ما
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال یک حاشیه برای این شعر نوشته شده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
reply flag link
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.