گنجور

 
صائب تبریزی

با اختیار حق چه بود اختیار ما؟

با نور آفتاب چه باشد شرار ما؟

ای روشنان عالم بالا مدد کنید

شاید ز قید سنگ برآید شرار ما

از رنگ و بوی عاریه دامن کشیده ایم

چون عنبرست از نفس خود بهار ما

در تنگنای کوزه چه لازم بسر بریم؟

دریا به خاک می تپد از انتظار ما

چندین هزار خانه دل می رسد به آب

تا از میان گرد برآید سوار ما

در وصل و هجر کار دل ما تپیدن است

دایم به یک قرار بود بی قرار ما

دام و قفس نماند درین طرفه صیدگاه

تا آرمیده شد دل وحشت شعار ما

عاقل به پای خویش به زندان نمی رود

ای جسم، روز حشر مکش انتظار ما

در ملک بی زوال رضا انقلاب نیست

صائب یکی است فصل خزان و بهار ما

این آن غزل که مولوی روم گفته است

آمد بهار خرم و نامد بهار ما

 
 
 
غزل شمارهٔ ۷۶۷ به خوانش عندلیب
می‌خواهید شما بخوانید؟ اینجا را ببینید.
فعال یا غیرفعال‌سازی قفل متن روی خوانش من بخوانم
انوری

جانا به جان رسید ز عشق تو کار ما

دردا که نیستت خبر از روزگار ما

در کار تو ز دست زمانه غمی شدم

ای چون زمانه بد، نظری کن به کار ما

بر آسمان رسد ز فراق تو هر شبی

[...]

مجیرالدین بیلقانی

آنها که بوده اند ز دل دوستدار ما

در نیک و بد موافق و انده گسار ما

وان جمع دوستان و عزیزان که بود خوش

زایشان همیشه عیش دل روزگار ما

رفتند از این زمانه بد عهد زیر خاک

[...]

مولانا

آمد بهار خرم آمد نگار ما

چون صد هزار تنگ شکر در کنار ما

آمد مهی که مجلس جان زو منورست

تا بشکند ز باده گلگون خمار ما

شاد آمدی بیا و ملوکانه آمدی

[...]

سلمان ساوجی

یارب به آب این مژه اشکبار ما

کان سرو ناز را، بنشان در کنار ما

از ما غبار اگر چه بر انگیخت، درد او

گردی به دامنش مرساد، از غبار ما

ای دل درین دیار، نشان و نام جوی

[...]

جهان ملک خاتون

ای باد صبحدم چه خبر از نگار ما

چونست حال آن صنم گلعذار ما

باشد عنایتش به سوی خستگان هجر

یا دارد او فراغتی از روزگار ما

بربود دل ز دستم و درپای غم فکند

[...]

مشاهدهٔ ۲ مورد هم آهنگ دیگر از جهان ملک خاتون
مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه