موج سراب دنیا، شمشیر آبدارست
آبش لعاب افعی، خارش زبان مارست
خمیازه نشاط است گلهای خنده رویش
سر جوش باده او ته جرعه خمارست
تاجش به دیده عقل کیلی است عمرپیما
تختش به چشم عبرت کرسی زیر دارست
چون کوه پایدارست درد گران رکابش
عمر سبک عنانش چون برق در گذارست
پیداست تا چه باشد الوان نعمت او
جایی که شیر مادر خون نقابدارست
چون سگ گزیده از آب وحشت کند ز دنیا
آیینه بصیرت آن را کی بی غبارست
گرد کدورت از دل بی اشک برنخیزد
روشنگر وجودست چشمی که اشکبارست
از خلق خوش توان شد در چشم خلق شیرین
صبح گشاده رو را انجم زر نثارست
در گوهر آب گوهر در بحر می کند سیر
واصل بود به جانان جانی که بیقرارست
از خود کناره گیران صائب مدام شادند
پیوسته صاف باشد بحری که بیکنارست
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
از خودگذشتگان را آیینه بی غبارست
پیوسته صاف باشد بحری که بی کنارست
دنیا طلب محال است در خاک و خون نغلطد
موج سراب این دشت شمشیر آبدارست
ته جرعه خزان است رنگ شکسته من
[...]
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال یک حاشیه برای این شعر نوشته شده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
reply flag link
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.