گنجور

 
صائب تبریزی

زلف او موی سفید نافه را در خون کشید

شاخ سنبل را زگلشن موکشان بیرون کشید

رتبه من در سیه بختی بلند افتاده است

کوکب من نیل بر رخساره گردون کشید

تا به چشم خویش دید اشک سبکسیر مرا

از خجالت موج پا در دامن جیحون کشید

سنگ نااهلان درستی در سراپایم نهشت

وقت مجنون خوش که پا در دامن هامون کشید

روغن بادام می خواهد ز چشم آهوان

خویش را در دامن صحرا ازان مجنون کشید

 
 
 
فانوس خیال: گنجور با قلموی هوش مصنوعی
امیر معزی

آن که بخت او علم بر گنبد گردون کشید

آن ‌که رای او رقم بر طارم میمون ‌کشید

گنج‌هایی کز سعادت ساخت هر شب آسمان

رای او هر روز پیش شاه روزافزون کشید

بر لب دریای اقبالش‌ گهر جوید همی

[...]

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه