خرابم کرده چشم نیم مستی
که دارد همچو مژگان پیشدستی
شرابی خاص در پیمانه دارد
ز چشم مست او هر می پرستی
پریزادی است مژگانت که از چشم
گرفته در بغل آهوی مستی
درین پستی چه می کردم چو شهباز
نمی دادم اگر دستی به دستی
سرافرازی رسد آزاده ای را
که دارد در بغل چون سرودستی
ز نقصان می پذیرد مه تمامی
درستی ها بود در هر شکستی
تزلزل نیست در اطوار عاشق
بنای عشق را نبود نشستی
زبون آرزو تا کی توان بود؟
چه عاجزمانده ای در خار بستی؟
ز خود تا نگذری صائب چو مردان
اگر در کعبه باشی بت پرستی
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
همه سالِه، به جَشنَ انْدر نِشَستی،
چُو یک ساعتْ دِلَش بر غَم نَخَستی.
خائی گنده ترسا پرستی
در اسلام را بر خود ببستی
چه دست آویز داری اندر اسلام
زناری در میان آویز دستی
بمستی بر سر حمدان نشستی
[...]
شها چون پیل و فرزین شه پرستم
نه چون اسبست کارم رخپرستی
رهی آمد چو رخ پیشت پیاده
چو فرزین میرود اکنون ز مستی
چو نوشینباده را در پرده بستی
خمار بادهٔ نوشین شکستی
توئی صاحب قران عین هستی
که بت با بتکده در هم شکستی
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.