گنجور

 
صائب تبریزی

سر آشفته ز دستار بسامان نشود

جمع گردیدن کف لنگر طوفان نشود

گل چو خندید محال است دگر غنچه شود

سر چو آشفته شد از عشق، بسامان نشود

شوخی حسن عیان می شود از پرده شرم

برق از ابر محال است نمایان نشود

پنبه نازده حلاج ز حق می خواهد

مغز منصور محال است پریشان نشود

دزد را خاطر آگاه شب مهتاب است

دل روشن گهران عاجز شیطان نشود

از تهی چشمی ما رزق پراکنده شده است

دانه در دام محال است پریشان نشود

بگذر از پرورش نفس که این بدکردار

آشنا چون سگ دیوانه به احسان نشود

تا صدف مهر خموشی نزند بر لب خود

آب در حوصله اش گوهر غلطان نشود

حرص جان می دهد از بهر پریشان گردی

مور قانع به کف دست سلیمان نشود

هرکه را جوهر ذاتی نبود جامه فتح

به که چون تیغ درین معرکه عریان نشود

چه خیال است که صائب ز سخن گردد سیر؟

تشنه سیراب ز سرچشمه حیوان نشود

 
 
 
جشنوارهٔ رزم‌آوا: نقالی و روایتگری شاهنامه
سنایی

سوز و شوقِ مَلَکی بر دلت آسان نشود

تا بد و نیک جهان پیش تو یکسان نشود

هیچ دریا نکشد زورقِ پندار تو را

تا دو چشمت، ز جگرمایه، چو طوفان نشود

در تماشای ره عشق نیابی تو درست

[...]

مشاهدهٔ ۲ مورد هم آهنگ دیگر از سنایی
امیرخسرو دهلوی

گر سر زلف تو از باد پریشان نشود

خلق بیچاره چنین بیدل و حیران نشود

وه ازان روی مرا جان به لب آمد،یارب

که گرفتار به دل هیچ مسلمانان نشود

ای مسلمانان، آن موی ببندید آخر

[...]

حافظ

گرچه بر واعظِ شهر این سخن آسان نشود

تا ریا وَرزَد و سالوس مسلمان نشود

رندی آموز و کَرَم کُن که نه چندان هنر است

حَیَوانی که ننوشد مِی و انسان نشود

گوهرِ پاک بِباید که شود قابلِ فیض

[...]

اهلی شیرازی

گرچه کار دلم از صبر به سامان نشود

هم صبوری که کس از صبر پشیمان نشود

جانِ ثابت‌قدم آن است که در راهِ وفا

خاکِ ره گردد و یک ذره پریشان نشود

آنکه صد سال پرستنده بود لعبت چین

[...]

شیخ بهایی

طاعت ناقص من موجب غفران نشود

راضیم گر مدد علت عصیان نشود

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه