گنجور

 
صائب تبریزی

آن حال ندارم که به فکر دگر افتم

کو قوت پا تا به خیال سفر افتم

من کز جگر شیر بود توشه راهم

تا کی پی این قافله بیجگر افتم؟

پرسند اگر از حاصل سرگشتگی من

برگرد سرش گردم و از پای در افتم

چون نگسلم از خضر، که در راه توکل

هر گه به عصا راه روم پیشتر افتم

چون گل سر پیوند به بیگانه ندارم

در پای برآرنده خود چون ثمر افتم

آن مشت خسم در کف این قلزم خونین

کز جنبش هر موج به دام دگر افتم

صد نامه حسرت کنم ارسال و ز غیرت

شهباز شوم در عقب نامه برافتم

ای ابر مرا رزق جگر سوخته ای کن

مپسند که در دست بخیل گهر افتم

صائب اگر از گوشه عزلت بدر آیم

چون روزی ارباب هنر در بدر افتم

 
 
 
جشنوارهٔ رزم‌آوا: نقالی و روایتگری شاهنامه
جامی

خواهم که دمی در قدم آن پسر افتم

رخ بر کف پایش نهم و بی خبر افتم

دیگر به نظاره نروم بر سر راهش

ترسم که شوم بی خود و بر رهگذر افتم

هر چند به صد خواریم افتاده به راهش

[...]

اهلی شیرازی

شبها چو سگان در طلبت در بدر افتم

چون روز شود سرنتهم بیخبر افتم

در پای تو گر سر فکند از تن من تیغ

برخیزم و در پای تو بار دگر افتم

مست از می شوق تو چنانم که بکویت

[...]

هلالی جغتایی

هر شب بسر کوی تو از پای در افتم

وز شوق تو آهی زنم و بی خبر افتم

گر بار غم اینست، که من میکشم از تو

بالله! که اگر کوه شوم از کمر افتم

خواهم بزنی تیر و بتیغم بنوازی

[...]

کلیم

خواهم ز بس پرده تقوی بدر افتم

چندی بزبان همه کس چون خبر افتم

این همسفران پشت بمقصود روانند

شاید که بمانم قدمی پیشتر افتم

دیوانه آنزلفم و از غایت سودا

[...]

فیاض لاهیجی

تا چند ز بیداد تو خونین جگر افتم

چون نقش پی خویش به هر رهگذر افتم

از جور تو نزدیک بدان شد که سراپای

خون گردم و یک قطره ز مژگان تر افتم

در دیده اگر جای دهد خصم عذابست

[...]

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه