آن حال ندارم که به فکر دگر افتم
کو قوت پا تا به خیال سفر افتم
من کز جگر شیر بود توشه راهم
تا کی پی این قافله بیجگر افتم؟
پرسند اگر از حاصل سرگشتگی من
برگرد سرش گردم و از پای در افتم
چون نگسلم از خضر، که در راه توکل
هر گه به عصا راه روم پیشتر افتم
چون گل سر پیوند به بیگانه ندارم
در پای برآرنده خود چون ثمر افتم
آن مشت خسم در کف این قلزم خونین
کز جنبش هر موج به دام دگر افتم
صد نامه حسرت کنم ارسال و ز غیرت
شهباز شوم در عقب نامه برافتم
ای ابر مرا رزق جگر سوخته ای کن
مپسند که در دست بخیل گهر افتم
صائب اگر از گوشه عزلت بدر آیم
چون روزی ارباب هنر در بدر افتم
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر دربارهٔ احوالات انسانی است که در جستجوی آرامش و رهایی از مشکلات و دشواریهاست. شاعر ابراز میدارد که توانایی فکر کردن به چیزهای دیگر را ندارد و در گیر و دار مشکلات زندگی به سر میبرد. او با ناامیدی از گمگشتگی خود سخن میگوید و اشاره میکند که در مسیر زندگی به دنبال خضر، نماد امید و رهایی، است.
شاعر احساس میکند که بیپناه است و به تنهایی نمیتواند از مبارزه با سختیها پیروز بیرون بیاید. او آرزو دارد تا به وصال نعمتها و آرزوهایش برسد و از دست کسانی که بخیل هستند دوری کند. در انتها، او امیدوار است که با کمک خداوند و با قرار گرفتن در جمع هنرمندان بتواند روزی به آرامش و سعادت دست یابد.
هوش مصنوعی: من آنقدر حال و طاقت ندارم که به مسائل دیگری فکر کنم. چه راهی برایم باقی مانده است تا به سفر فکر کنم؟
هوش مصنوعی: من که از دل و جان قوی هستم و پر از انگیزه و انرژی، تا کی باید به دنبال این گروه و قافلهای بروم که قدرت و شجاعت ندارند؟
هوش مصنوعی: اگر از من درباره نتیجه و دستاورد سرگشتگیام بپرسند، به آنها پاسخ میدهم که دچار حیرت و شگفتی شدهام و حتی ممکن است از شدت احساس به زمین بیفتم.
هوش مصنوعی: هرگاه که از خضر جدا نشوم، در مسیر توکل و اعتماد به خدا، با هر قدم که با عصا برمیدارم، بیشتر به جلو میروم.
هوش مصنوعی: من مانند گلی هستم که به هیچ کس دیگری وابسته نیستم و در زمان برداشت، به خودم افتخار میکنم.
هوش مصنوعی: آن دست دشمن در این دریاچه خونی است که از تلاطم هر موج، من به دام دیگری گرفتار میشوم.
هوش مصنوعی: من صدها نامه در حسرت مینویسم و از غیرت و شجاعت خود مانند شهبازی میشوم که در پی نامهای افتادهام.
هوش مصنوعی: ای ابر، به من آب و روزی بده تا شکسته دلم سیراب شود. نمیخواهم که به دست انسانهای بخیل و تنگنظر بیفتم و به آزار و زخم دلم دچار شوم.
هوش مصنوعی: اگر من از گوشه تنهاییام بیرون بیایم، مثل روزی خواهد بود که هنرمندان بزرگ در مکانهای مهم حضور دارند.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
خواهم که دمی در قدم آن پسر افتم
رخ بر کف پایش نهم و بی خبر افتم
دیگر به نظاره نروم بر سر راهش
ترسم که شوم بی خود و بر رهگذر افتم
هر چند به صد خواریم افتاده به راهش
[...]
شبها چو سگان در طلبت در بدر افتم
چون روز شود سرنتهم بیخبر افتم
در پای تو گر سر فکند از تن من تیغ
برخیزم و در پای تو بار دگر افتم
مست از می شوق تو چنانم که بکویت
[...]
هر شب بسر کوی تو از پای در افتم
وز شوق تو آهی زنم و بی خبر افتم
گر بار غم اینست، که من میکشم از تو
بالله! که اگر کوه شوم از کمر افتم
خواهم بزنی تیر و بتیغم بنوازی
[...]
خواهم ز بس پرده تقوی بدر افتم
چندی بزبان همه کس چون خبر افتم
این همسفران پشت بمقصود روانند
شاید که بمانم قدمی پیشتر افتم
دیوانه آنزلفم و از غایت سودا
[...]
تا چند ز بیداد تو خونین جگر افتم
چون نقش پی خویش به هر رهگذر افتم
از جور تو نزدیک بدان شد که سراپای
خون گردم و یک قطره ز مژگان تر افتم
در دیده اگر جای دهد خصم عذابست
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.