گرفتگی دل از چشمِ روشن است مرا
گره به رشته ز پیوندِ سوزن است مرا
جنونِ دَوریِ من بیش میشود از سنگ
درین ستمکده حالِ فَلاخَن است مرا
درازدستیِ سودای من نه امروزی است
چو گل همیشه گریبان به دامن است مرا
کجا فریب دهد نقش، مرغِ زیرک را؟
نظر ز خانهٔ رنگین به روزن است مرا
کسی که عیبِ مرا میکند نهان از من
اگر چه چشمِ عزیزست، دشمن است مرا
به وادیی که منم، توشه بر میان بستن
کمر به رشتهٔ زنّاربستن است مرا
ازان همیشه بود آبدار نغمهٔ من
که داغِ باده، گلِ جیب و دامن است مرا
مرا به شمع چو زنبور، شهد حاجت نیست
که از ذخیرهٔ خود، خانه روشن است مرا
من آن چراغِ تُنُک مایهام درین محفل
که چربنرمیِ احباب، روغن است مرا
ازان به حفظِ نظر همچو باز مشغولم
که دست و ساعدِ شاهان نشیمن است مرا
غزالهای که مرا کرده است صحرایی
کمندِ گردنش از خودگسستن است مرا
میانِ فاختگان سربلند ازان شدهام
که دستِ سروِ چمن طوقِ گردن است مرا
غرض ز سِیرِ چمن، شورِ عندلیبان است
وگرنه سینهٔ پر داغ، گلشن است مرا
ز چاکِ سینهٔ گل، از گرفتگی صائب
نظر به رخنهٔ دیوار گلشن است مرا
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
میخواهید شما بخوانید؟ اینجا را ببینید.
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.