گنجور

 
صائب تبریزی

غفلت چه اثر در دل هشیارنماید

افسانه چه با دولت بیدار نماید

با بخت سیه حادثه سهل عظیم است

هر خار سنانی به شب تارنماید

همواری تیغ آفت جانهای سلیم است

زان بد گهر اندیش که هموارنماید

در دیده این بی بصران عالم انوار

زنگی است که در آینه تارنماید

در عالم امکان چه قدر جلوه کند عشق

از چرخ در آیینه چه مقدارنماید

حال دل پرداغ من از دیده خونبار

چون جوش گل از رخنه دیوارنماید

از طبع درشت تو جهان پست وبلندست

همواره چو گشتی همه هموارنماید

در همت مردانه اگر کوتهیی نیست

مگریز ازان کار که دشوارنماید

خط بیجگران را کند از عشق گریزان

چون مورچه پیوسته به هم مارنماید

خاکی که تماشاگه این بیخبران است

در دیده مابستر بیمارنماید

صائب ز ملایک مطلب رتبه انسان

آیینه بی پشت چه دیدار نماید

 
 
 
صائب تبریزی

یک شعله شوخ است که دیدار نماید

گاه از شجر طور وگه از دار نماید

گاهی چو تبسم ز لب غنچه بخندد

گاهی چو خلش از مژه خار نماید

سر حلقه تسبیح شود گه چو موذن

[...]

حزین لاهیجی

در خاره، خدنگ نگهت کار نماید

خود را به عبث، چشم تو بیمار نماید

آن دست که بالاتر از آن دست دگر نیست

دستی ست که جا درکمر یار نماید

تنها مرو ای بوی گل از طرف گلستان

[...]

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه