گنجور

 
صائب تبریزی

شبی صدبار بر گرد دل افکار می‌گردم

به بوی یوسفی بر گرد این بازار می‌گردم

چنان افتاده از پرگار طاقت نقطه جانم

که بر گرد سر هر نقطه چون پرگار می‌گردم

خدا این طفل را ببخشد خواب آسایش

شبی صد بار از فریاد دل بیدار می‌گردم

کباب نسر طایر می‌کند خون گریه از شوقم

من ناکس چو کرکس در پی مردار می‌گردم

ز بوی گلشن فردوس پهلو می‌کنم خالی

سبکروحم هوا تا خورده‌ام بیمار می‌گردم

اگرچه نقش دیوارم به ظاهر در گران‌خوابی

اگر رنگ از رخ گل می‌پرد بیدار می‌گردم

چنان سرشار افتاده است صائب خارخار من

که بر گرد سر خار سر دیوار می‌گردم