دیده روشن می شود از خط عنبر یار او
می برد زنگ از دل آیینه ها زنگار او
جامه فانوس گردد پرده شرم و حیا
برفروزد از شراب لعل چون رخسار او
کوه تمکینش زبان بند فغان ها گشته است
برنمی آید صدا از کبک در کهسار او
از خرامش بس که کیفیت تراوش می کند
نقش پا رطل گران می گردد از رفتار او
ما به بوی پیرهن کردیم چون یعقوب صلح
وقت چشمی خوش که روشن گردد از دیدار او
بستر آرام پروانه است خواب روز شمع
وای بر آن کس که بیدارست دایم یار او
هر که دارد ناله ای، صائب در آن کو محرم است
بلبل خاموش را ره نیست در گلزار او
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر درباره زیبایی و جذبه یار و تاثیر او بر دل و احساسات شاعر است. شاعر از روشنایی چهره محبوب سخن میگوید که دلها را روشن و آیینهها را از زنگار میزداید. زیبایی یار به گونهای است که حس شرم و حیا را تبدیل به نور میکند و شراب لعل رنگ رخسار اوست. در این شعر، محبوب به کوهی تمکین تشبیه شده که صدای فغان را خاموش کرده است. حرکات او به قدری دلفریب است که هر اثر و ردپایی از او ارزشمند و گرانبها به نظر میرسد. شاعر به یاد یعقوب، در انتظار دیدار محبوب است و حسرت بر آنهایی دارد که بیدارند و نمیتوانند در کنار او آرامش یابند. در نهایت، اشاره به نالههای دلتنگان و خاموشی بلبلها در گلزار عشق، عمق غم و انتظار را نشان میدهد.
هوش مصنوعی: چشمها به خاطر خطّی که بر پیشانی محبوب است، روشن میشود و عشق او، غبار و کدورت دلها را پاک میکند.
هوش مصنوعی: پوشش جامه مانند یک فانوس میشود و پردهای از خجالت و حیا را به وجود میآورد، در حالی که شراب سرخ همچون صورت او، نورانی و درخشان است.
هوش مصنوعی: کوه با زیبایی و عظمت خود، همه ناله و فریادها را خاموش کرده و صدای کبکها هم در سکوت کوهستان او به گوش نمیرسد.
هوش مصنوعی: از زیبایی و شیوهی راه رفتن او، آنقدر جاذبه و جذابیت ساطع میشود که هر قدمش چنان تاثیرگذاری دارد که گویی باری سنگین از خود به جا میگذارد.
هوش مصنوعی: ما به یاد بوی پیراهن یعقوب، آنقدر دلتنگ و به اشتیاقیم که چشمانمان همچون او روشن شود و از دیدار معشوق سرشار از خوشحالی گردد.
هوش مصنوعی: پروانه در بستر آرام خوابیده و شمع در حال سوختن است. آه بر کسی که همیشه بیدار است و یار او نیز همیشه بیدار میماند.
هوش مصنوعی: هر کسی که در دلش غمی دارد، در نزد صائب کسی نیست که او را درک کند و بفهمد. بلبل خاموش، که صدای خود را پنهان کرده، نمیتواند در باغی که او پر از گل است و شادابی میکند، راهی پیدا کند.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
بار دیگر باز گرم افتادم اندر کار او
باز نشکیبم همی یکساعت از دیدار او
گر مرا بینی عجب مانی فرو درکار من
تا دگر باره چرا عاجز شدم درکار او
هر شبی گویم که مهمان آرمش برخوان خویش
[...]
گر نشد عاشق دو زلف یار بر رخسار او
چون ز ما پنهان کند هر ساعتی دیدار او
یک زمان در هجر و وصل او شود خرم دلم
این چه آفت رفت یارب بر من از دیدار او
غمزهٔ غماز او چون میرباید جان و دل
[...]
ای رخ و فرزین نهاده چرخ را در حل و عقد
جز تو کس را اطلاعی نیست بر اسرار او
چون رخ شطرنج پیش خدمت آمد انوری
میدهش چندان که چون فرزین شود رفتار او
یارب از جانم ببر مهر مه رخسار او
یا به هر یک چند روزی کن مرا دیدار او
سوخت جانم از سموم هجر کو آن دولتم
تا بیاسایم دمی در سایه دیوار او
ره چه پیمایم به کوی زهد چون خواهد زدن
[...]
بر نقش شیرین کوهکن گریید چشم زار او
باشد کزین خون جگر رنگی برآرد کار او
مردن بسی اسان بود هرچند کز حرمان بود
گر در مذاق جان بود شیرینی گفتار او
آنسرو ما چالاک شد عاشق کشی بی باک شد
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.