گنجور

 
صائب تبریزی

از کفر توان رستن ای یار به آمیزش

سجاده تواند شد زنار به آمیزش

سیلاب شود قطره انگور شود باده

تا فرد روان آرند اقراربه آمیزش

نتوان گره دل را واکرد به یک ناخن

بسته است درین عالم هرکار به آمیزش

ماننده دوناخن بس عقده که بگشایند

چون دست یکی سازنددویاربه آمیزش

درساز به همجنسان زنهار که می گردد

چون حبل متین محکم یک تار به آمیزش

مقصود زآمیزش ،آمیزش روحانی است

آمیزش ظاهر را مشمار به آمیزش

درگوشه تنهایی هموار نمی گردد

هرکس که نشد صائب هموار به آمیزش

 
 
 
مولانا

جانم به چه آرامد ای یار به آمیزش

صحت به چه دریابد بیمار به آمیزش

هر چند به بر گیری او را نبود سیری

دانی به چه بنشیند این بار به آمیزش

آن تشنه ده روزه کی به شود از کوزه

[...]

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه