ز سختی های دوران دیده بینا شود پیدا
شرار زنده دل از آهن (و) خارا شود پیدا
جهد پیوسته نبض موج در دریای پرشورش
دل آسوده هیهات است در دنیا شود پیدا
به خون خوردن گشاید عقده سر در گم عالم
چنان کز باده روشن، ته دلها شود پیدا
گذارد سرو را از طوق قمری نعل در آتش
به هر گلشن که آن سرو سهی بالا شود پیدا
ز شوق جستن آتش زیر پا دارد شرار من
چه آسایش مرا از بستر خارا شود پیدا؟
توان در پرده شرم از عذار یار گل چیدن
که حسن باده گلرنگ در مینا شود پیدا
به جز خفت ندارد حاصلی خشم و غضب صائب
به غیر از کف چه از آشفتن دریا شود پیدا؟
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
میخواهید شما بخوانید؟ اینجا را ببینید.
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.