گنجور

 
صائب تبریزی

تا سرو ترا راه به گلزار فتاده

گل گشته به تعظیم تو از شاخ پیاده

مه حلقه ابروی تو در گوش کشیده

سر بر خط مشکین تو خورشید نهاده

دنباله چشم تو گذشته است ز ابرو

آهوی تو از سایه خود پیش فتاده

دل نیز سیه می شود از گوشه نشینی

در گوهر اگر سبز شود آب ستاده

آن به که به گرد دل درویش کند طوف

آن را که میسر نشود حج پیاده

یابد ز اجل چاشنی قند مکرر

در زندگی آن کس که بمیرد به اراده

تقصیر مکن در مدد خلق که باشد

بال و پر توفیق، دل و دست گشاده

از خوردن خون ظالم خونخوار شود سیر

اندازه اگر حفظ توان کرد به باده

صائب نشد از توبه مرا نفس به فرمان

گیرندگی سگ نشود کم به قلاده

 
 
 
جشنوارهٔ رزم‌آوا: نقالی و روایتگری شاهنامه
منوچهری

وان نار بکردار یکی حقهٔ ساده

بیجاده همه رنگ بدان حقه بداده

لختی گهر سرخ در آن حقه نهاده

توتو سلب زرد بر آن روی فتاده

سنایی

ای مهر تو بر سینهٔ من مهر نهاده

ای عشق تو از دیدهٔ من آب گشاده

بسته کمر بندگی تو همه احرار

از سر کله خواجگی و کبر نهاده

دستان دو دست تو به عیوق رسیده

[...]

مولانا

ای دلبر بی‌صورت صورتگر ساده

وی ساغر پرفتنه به عشاق بداده

از گفتن اسرار دهان را تو ببسته

و آن در که نمی‌گویم در سینه گشاده

تا پرده برانداخت جمال تو نهانی

[...]

اوحدی

ای از عرب و از عجمت مثل نزاده

حسن تو عرب را و عجم را بتو داده

در روی عجم چشم توصد تیر کشیده

وز چشم عرب لعل تو صد چشمه گشاده

خوبان عرب بر سر اسب تو دویده

[...]

کمال خجندی

ای با لب شیرین سخنت تلخ فتاده

شد در همه خلق از نمکت شور زیاده

ابروت کمان بر من بیچاره کشیده

چشمانت کمین بر دل خونخواره گشاده

از نوع بشر چون بشرت دیده ندیده

[...]

مشاهدهٔ ۱ مورد هم آهنگ دیگر از کمال خجندی
مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه