بادام تلخ نیست سزاوار قند را
در کار غیر چند کنی نوشخند را؟
می زیردست خود نکند هوشمند را
پروای سیل نیست زمین بلند را
دوری دهد نتیجه شکایت ز سوز عشق
یک ناله دور کرد ز آتش سپند را
گر پسته را به قند نهفتند دیگران
در پسته کرد خط تو پوشیده قند را
زان زلف پر شکن مشو ایمن که می شود
از چین دراز، دست تعدی کمند را
شایسته نیست آیه رحمت به کافران
ضایع مکن به غیر، نگاه کشند را
ایمن ز شکوه لب خاموش ما مشو
کاین سیل تند، می گسلد زود بند را
چون نفس شد سلیم نگهبان دل شود
بیم از سگ شبان نبود گوسفند را
مهر از دهان بسته گشاید به روی گرم
آتش تهی کند ز فغان دل سپند را
خوش باش با شکستگی دل که عاقبت
پیدا شود ز چین، ید طولی کمند را
پیکان دهان خنده سوفار را نبست
فکر دل غمین نبود هرزه خند را
بیدار خون مرده به نشتر نمی شود
تأثیر نیست در دل بی درد پند را
دل می کشد ز زلف به خط بیشتر که هست
مار سیه، درازی شب دردمند را
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
میخواهید شما بخوانید؟ اینجا را ببینید.
ای شهسوار، نرم ترک ران سمند را
بین زیر پای دیده این مستمند را
تا مردمان ترنج نبرند و دست هم
یوسف رخا، کشیده ترک ران سمند را
سرو بلند را نرسد دست بر سرت
[...]
آن نقش بین که فتنه کند نقش بند را
و آن لعل لب که نرخ شکستست قند را
پندم مده که تا بشنیدم حدیث دوست
در گوش من مجال نماندست پند را
چون از کمند عشق امید خلاص نیست
[...]
می زیر دست خود نکند هوشمند را
پروای سیل نیست زمین بلند را
گردون همیشه پست کند ارجمند را
اینست رسم و قاعده چرخ بلند را
باشد به گردن همه محکم کمند آز
مرد آن بود که میگسلد این کمند را
بس سرکش است جان برادر سمند نفس
[...]
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.