گنجور

 
صائب تبریزی

بادام تلخ نیست سزاوار قند را

در کار غیر چند کنی نوشخند را؟

می زیردست خود نکند هوشمند را

پروای سیل نیست زمین بلند را

دوری دهد نتیجه شکایت ز سوز عشق

یک ناله دور کرد ز آتش سپند را

گر پسته را به قند نهفتند دیگران

در پسته کرد خط تو پوشیده قند را

زان زلف پر شکن مشو ایمن که می شود

از چین دراز، دست تعدی کمند را

شایسته نیست آیه رحمت به کافران

ضایع مکن به غیر، نگاه کشند را

ایمن ز شکوه لب خاموش ما مشو

کاین سیل تند، می گسلد زود بند را

چون نفس شد سلیم نگهبان دل شود

بیم از سگ شبان نبود گوسفند را

مهر از دهان بسته گشاید به روی گرم

آتش تهی کند ز فغان دل سپند را

خوش باش با شکستگی دل که عاقبت

پیدا شود ز چین، ید طولی کمند را

پیکان دهان خنده سوفار را نبست

فکر دل غمین نبود هرزه خند را

بیدار خون مرده به نشتر نمی شود

تأثیر نیست در دل بی درد پند را

دل می کشد ز زلف به خط بیشتر که هست

مار سیه، درازی شب دردمند را

 
 
 
جشنوارهٔ رزم‌آوا: نقالی و روایتگری شاهنامه
غزل شمارهٔ ۶۹۴ به خوانش عندلیب
می‌خواهید شما بخوانید؟ اینجا را ببینید.
فعال یا غیرفعال‌سازی قفل متن روی خوانش من بخوانم
امیرخسرو دهلوی

ای شهسوار، نرم ترک ران سمند را

بین زیر پای دیده این مستمند را

تا مردمان ترنج نبرند و دست هم

یوسف رخا، کشیده ترک ران سمند را

سرو بلند را نرسد دست بر سرت

[...]

خواجوی کرمانی

آن نقش بین که فتنه کند نقش بند را

و آن لعل لب که نرخ شکستست قند را

پندم مده که تا بشنیدم حدیث دوست

در گوش من مجال نماندست پند را

چون از کمند عشق امید خلاص نیست

[...]

صغیر اصفهانی

گردون همیشه پست کند ارجمند را

اینست رسم و قاعده چرخ بلند را

باشد به گردن همه محکم کمند آز

مرد آن بود که میگسلد این کمند را

بس سرکش است جان برادر سمند نفس

[...]

مشاهدهٔ ۱ مورد هم آهنگ دیگر از صغیر اصفهانی
مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه