گنجور

 
صائب تبریزی

از دل هرآنچه خاست دل آن را مکان بود

از گوش نگذرد سخنی کز زبان بود

بی برگی آرمیدگی دل دهد ثمر

خواب بهار باغ به فصل خزان بود

از دور باش عقل چه پرواست عشق را

سیل بهار را چه غم دیده بان بود

معشوق بی حجاب مهیای آفت است

گل چون شکفت بار دل باغبان بود

کردار رابه هر سر مویی است ده زبان

گفتار را چو تیغ همین یک زبان بود

بر دوش کوه بسته سبکبار می رویم

در وادیی که آبله بر پاگران بود

در عالمی که همت ما سیر می کند

گردون گل پیاده آن بوستان بود

صائب چه شکوه می کنی از خاکمال چرخ

غیر از غبار دل چه درین خاکدان بود

 
 
 
مسعود سعد سلمان

اندر زمانه شاه جهان تا جهان بود

سلطان ابوالملوک ملک ارسلان بود

اندر زمانه شاه جهان تا جهان بود

سلطان ابوالملوک ملک ارسلان بود

اندر زمانه شاه جهان تا جهان بود

[...]

جمال‌الدین عبدالرزاق

پاینده باد دولت تو تا جهان بود

چونانکه آنچه خواهی از بخت آن بود

کمال‌الدین اسماعیل

امروز هر نثار که کمتر زجان بود

نه در خور جلالت این آستان بود

گویم کرامتست ، چو خورشید روشنست

گویم قیامتست ، دلیلش عیان بود

زیرا که بازگشت روان سوی کالبد

[...]

امیرخسرو دهلوی

یاری کس از کرشمه و خوبی نشان بود

از وی وفا مجوی که نامهربان بود

زانجا که هست خنده گل بلبل خراب

بر حق بود که عاشق روی چنان بود

ای آفتاب، بار دگر چون توانت دید

[...]

سیف فرغانی

کم خور غم تنی که حیاتش بجان بود

چیزی طلب که زندگی جان بآن بود

هیچش ز تخم عشق معطل روا مدار

تا در زمین جسم تو آب روان بود

آنکس رسد بدولت وصی که مر ورا

[...]

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه