از دل هرآنچه خاست دل آن را مکان بود
از گوش نگذرد سخنی کز زبان بود
بی برگی آرمیدگی دل دهد ثمر
خواب بهار باغ به فصل خزان بود
از دور باش عقل چه پرواست عشق را
سیل بهار را چه غم دیده بان بود
معشوق بی حجاب مهیای آفت است
گل چون شکفت بار دل باغبان بود
کردار رابه هر سر مویی است ده زبان
گفتار را چو تیغ همین یک زبان بود
بر دوش کوه بسته سبکبار می رویم
در وادیی که آبله بر پاگران بود
در عالمی که همت ما سیر می کند
گردون گل پیاده آن بوستان بود
صائب چه شکوه می کنی از خاکمال چرخ
غیر از غبار دل چه درین خاکدان بود
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر به توصیف احساسات عمیق انسانی و زیباییهای طبیعت میپردازد. شاعر اشاره میکند که هر چیزی که از دل برآید، جایی برای ابراز آن وجود دارد. او به تفاوت عشق و عقل، و تأثیرات آنها در زندگی اشاره میکند. معشوق در اینجا نماد زیبایی و آفتی است که برای دل باغبان مهم است. همچنین به ناهمواریهای زندگی و تلاش انسان برای پیشرفت در عالم اشاره میشود. در نهایت، شاعر از غم و رنجهای زندگی و تأثیرات طبیعت بر وجود انسان سخن میگوید و به نقش دل در این همه میپردازد.
هوش مصنوعی: هر چیزی که از دل برمیآید، در دل جا میگیرد و تنها کلامی که از زبان بیرون میآید، در گوشها باقی نمیماند.
هوش مصنوعی: به رغم اینکه درخت بیبرگ است و حالتی خفته دارد، اما خواب بهار میتواند ثمرهای به ارمغان بیاورد؛ به عبارتی، باغی که در پاییز به سر میبرد، هنوز امید به بهار دارد.
هوش مصنوعی: عقل از دور چه اهمیتی دارد، وقتی عشق مانند سیل بهاری میآید و هیچ نگران کنندهای وجود ندارد که مانع پیشرفت آن شود.
هوش مصنوعی: محبوب بدون پوشش، در آستانهی تابش نور خورشید است و گل وقتی که شکوفه میزند، دل باغبان را شاد میکند.
هوش مصنوعی: هر عمل و رفتاری که انجام میدهیم، به اندازهی هر تار مویی در زندگیمان تأثیرگذار است. در حالی که صحبتهای ما میتواند به شکلهای مختلفی بیان شود، اما در واقع فقط یک زبان و یک طرز بیان وجود دارد که همانند تیغ برنده است.
هوش مصنوعی: ما با دلی آزاد و بیوزن بر دوش کوه حرکت میکنیم در مسیری که به خاطر خستگی پاهایمان، زخمهایی بر پا داریم.
هوش مصنوعی: در جهانی که تلاش و اراده ما در آن فعالیت میکند، دنیا مانند باغی است که گلها در آن به شکوفایی میرسند.
هوش مصنوعی: صائب، چرا از گردش زمان و مشکلات آن شکایت میکنی؟ جز غبار دل و اندوهی که در این دنیای فانی وجود دارد، چه چیزی در این خاکدان (دنیای مادی) هست؟
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
اندر زمانه شاه جهان تا جهان بود
سلطان ابوالملوک ملک ارسلان بود
اندر زمانه شاه جهان تا جهان بود
سلطان ابوالملوک ملک ارسلان بود
اندر زمانه شاه جهان تا جهان بود
[...]
پاینده باد دولت تو تا جهان بود
چونانکه آنچه خواهی از بخت آن بود
امروز هر نثار که کمتر زجان بود
نه در خور جلالت این آستان بود
گویم کرامتست ، چو خورشید روشنست
گویم قیامتست ، دلیلش عیان بود
زیرا که بازگشت روان سوی کالبد
[...]
یاری کس از کرشمه و خوبی نشان بود
از وی وفا مجوی که نامهربان بود
زانجا که هست خنده گل بلبل خراب
بر حق بود که عاشق روی چنان بود
ای آفتاب، بار دگر چون توانت دید
[...]
کم خور غم تنی که حیاتش بجان بود
چیزی طلب که زندگی جان بآن بود
هیچش ز تخم عشق معطل روا مدار
تا در زمین جسم تو آب روان بود
آنکس رسد بدولت وصی که مر ورا
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.