گنجور

 
صائب تبریزی

سهی سروی که من دارم نظر بر قد رعنایش

دو عالم چون دو زلف عنبرین افتاده درپایش

خمار و خواب وبیماری و شوخی وسیه مستی

ز یک پیمانه می نوشند می درچشم شهلایش

سخن چندان که می ریزد زچشم اوبه آسانی

به دشواری برون می آید ازلعل شکرخایش

اگر چه سرو دارد در بغل منشور رعنایی

به جای قد خجالت می کشد ازنخل بالایش

به دامان قیامت میکشد دوران حسن او

که خوبی را رهایی نیست ازمژگان گیرایش

ز بار دل به لرزیدن صنوبر راسبک سازد

اگر در بوستان در جلوه آید سرو بالایش

ازان آن سرو سیمین درنظرها سبز می آید

که پیچیده است دود آه عاشق برسراپایش

به آن زندگی چون نسبت جانان کنم صائب

که سیری هست ازجان، نیست سیری ازتماشایش

 
 
 
گنجور را از دست هوش مصنوعی نجات دهید!
مولانا

ریاضت نیست پیش ما همه لطفست و بخشایش

همه مهرست و دلداری همه عیش است و آسایش

هر آنچ از فقر کار آید به باغ جان به بار آید

به ما از شهریار آید و باقی جمله آرایش

همه دیدست در راهش همه صدرست درگاهش

[...]

حکیم نزاری

دگر باره اگر بینم جمال عالم آرایش

چو دامن بر نمی دارم سر شکرانه از پایش

زبخت رفته خوش خندم ز عمر رفته خرسندم

اگر در سال ها باشد به من یک لحظه پروایش

ز خاکم سرو و گل آخر به جای خار و خس رستی

[...]

محتشم کاشانی

به عزم رقص چون در جنبش آید نخل بالایش

نماند زنده غیر از نخل بند نخل بالایش

عجب عیبی است غافل بودن از آغاز رقص او

به تخصیص از نخستین جنبش شمشاد بالایش

بمیرم پیش تمکین قد نازک خرام او

[...]

عرفی

چون آمد جان به لب، زانگونه شد محو تماشایش

که تا صبح قیامت، بر لب از حیرت، بود جایش

فلک ما بی غمان را ره دهد در جلوه گاه او

رود پرهیز گویان پیش پیش قد رعنایش

به چشم مردمان از ضعف تن بنمایم و شادم

[...]

فصیحی هروی

ز پا افکند ما را آرزوی سرو بالایش

اجل گر دست ما گیرد سر افشانیم در پایش

مرا دوزخ سزاوارست اما دیده راحت

که من با عشق او خو دارم و او با تماشایش

به نوعی بگذرد آن تند خو گرم عتاب از من

[...]

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه