گنجور

 
صائب تبریزی

باده روشن کز او شد دیده ساغر پر آب

می شود نور علی نور از فروغ ماهتاب

می برد در شستشوی دل ید بیضا به کار

جمع گردد چون فروغ ماه با نور شراب

گرچه می‌گویند باران نیست در ابر سفید

از طراوت می چکد از پرتو مهتاب، آب

کاروان بیخودی را نعل در آتش نهد

جلوه جام هلالی در فروغ ماهتاب

در شب مهتاب خوش باشد سفر کردن ز خویش

تن مده چون نقش دیبا در چنین وقتی به خواب

شهپر پرواز هم باشند روشن گوهران

بادبان کشتی می شد فروغ ماهتاب

از صدای آب سنگین تر شود خواب و مرا

قلقل مینای می، ریزد نمک در چشم خواب

گردن مینا رگ ابری است کز دریای فیض

می ستاند آب و می ریزد به دلهای کباب

می دهد هر موج یاد از عمر جاویدان خضر

در گره دارد دم جان بخش عیسی هر حباب

از طباشیر فروغ خویش سازد معتدل

باده ریحانی پر زور شب را ماهتاب

گرچه چشم پیر کنعانی است شب از نور ماه

صد هزاران یوسف خوش جلوه دارد در نقاب

از شب ماه انتخاب روز روشن می کنم

از بیاض ساده نتوان کرد هر چند انتخاب

چون پر پروانه سوزد پرده های خواب را

با شراب آتشین چون جمع گردد ماهتاب

گرچه چشم شور بر هم می‌زند هنگامه را

پرتو مهتاب شد شیرازه بزم شراب

جلوه مهتاب در بزم بهشت آیین شاه

داغ دارد جوی شیر خلد را از آب و تاب

در لباس دیده یعقوب، حسن یوسفی است

در بلورین جام صائب باده چون آفتاب

 
 
 
گنجور را از دست هوش مصنوعی نجات دهید!
غزل شمارهٔ ۸۵۹ به خوانش عندلیب
می‌خواهید شما بخوانید؟ اینجا را ببینید.
فعال یا غیرفعال‌سازی قفل متن روی خوانش من بخوانم
عنصری

شهریار دادگستر خسرو مالک رقاب

آنکه دریا هست پیش دست احسانش سراب

آسمان جود گشت و جود ماه آسمان

آفتاب ملک گشت و ملک چرخ آفتاب

بنگر اکنون با خداوند جهان شاه زمین

[...]

مشاهدهٔ ۱ مورد هم آهنگ دیگر از عنصری
فرخی سیستانی

تا ببردی از دل و از چشم من آرام و خواب

گه ز دل در آتش تیزم گه از چشم اندر آب

عشق تو باچار چیزم یار دارد هشت چیز

مرمرا هر ساعتی زین غم جگر گردد کباب

با رخم زر و زریر و با دلم گرم و زحیر

[...]

ازرقی هروی

مهترا ، هر چند شعرم زان هر شاعر بهست

تا توانستم نکردم من ز شعری اکتساب

قصد آن دارم که دامن در چنم زین روز بد

روز خوب خویش جویم بر ستوری چون عقاب

تا همی خوانم کتاب و تا همی جویم شراب

[...]

قطران تبریزی

سر و بالایی که دارد بر سر گل مشک ناب

آفت دل‌هاست و اندر دیده‌ام چون آفتاب

روی رنگینش چو ماه تافته بالای سرو

زلف مشکینش چو مشک تافته بر ماهتاب

صبر از آن خواهم همی تا عشق او پوشم به صبر

[...]

مشاهدهٔ ۲ مورد هم آهنگ دیگر از قطران تبریزی
ابوالفرج رونی

ای بیان جود تو بر کاغذ روز سپید

نقش کرده خامه قدرت به زر آفتاب

هر کجا کلک تو شد بر صفحه کاغذ روان

تیغ هندی را نماند با نفاذش هیچ تاب

در هوایت هر که چون کاغذ دوروئی پیشه کرد

[...]

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه