گنجور

 
صائب تبریزی

از موج اشک، کام نهنگ است مسکنم

وز برق آه، دیده شیرست روزنم

پرواز من به شهپر سنگ ملامت است

در دست روزگار همانا فلاخنم

سیل فنا مرا نتواند ز ریشه کند

آویخت بس که خار علایق به دامنم

نخل صنوبرم که درین باغ دلفریب

خوشوقت می شوند حریفان ز شیونم

چون عنبرست خامی من به ز پختگی

خجلت کشد رسیدگی از نارسیدنم

پروای باد صبح ندارد چراغ من

چون آه، زنده کرده، دلهای روشنم

در خواب ناز بود نسیم سحرگهی

در فرصتی که بود دماغ شکفتنم

با این برهنگی که مرا نیست رشته ای

در پای هر که می شکند خار، سوزنم

از بس که در نیام خموشی نهفته ماند

زنگار بست تیغ زبان همچو سوسنم

چون بوی گل که می شود افزون ز برگ خویش

بی پرده گشت راز من از پرده بستنم

از میوه بهشت مرا بی نیاز کرد

دندان به پاره های دل خود فشردنم

آن گلشن همیشه بهارم که ره نیافت

از جوش گل خزان حوادث به گلشنم

از شش جهت اگر چه گرفتند راه من

نتوان گرفت دامن از خویش رفتنم

کو سیل اشک تا برد از جای خود مرا؟

کز باد آه پاک نگردید خرمنم

گردید کوه طاقت من پایدارتر

چندان که تیغ و تیر شکستند در تنم

دارد زبان به دشمن من تیغ من یکی

در راه زخم، دام کشیده است جوشنم

در طینت ملایم من نیست سرکشی

باریکتر ز موی میان است گردنم

صائب تلاش گلشن فردوس می کنم

چون خار و خس اگر چه سزاوار گلخنم

 
 
 
فانوس خیال: گنجور با قلموی هوش مصنوعی
قطران تبریزی

هرگه که من به زلف وی اندر نگه کنم

شادی و خرمی ز دل خویش برکنم

گردد روان سرشکم و گردد تپان دلم

گردد نژند جانم و گردد نوان تنم

هرگه که دست بر شکن زلف او برم

[...]

سوزنی سمرقندی

ای نجم دین به خط تو عثمان نداد سیم

نه جمله بی میخم باوی چه فن زنم

دل برکنم ز سیم تو تا از برای سیم

آلات روی عثمان چون سیم برکنم

تو بشکنی برای آنچه دهی خط نجم را

[...]

انوری

ای بارگاه صاحب عادل خود این منم

کز قربت تو لاف زمین بوس می‌زنم

تا دامن بساط ترا بوسه داده‌ام

بر جیب چرخ می‌سپرد پای دامنم

تا پای بر مساکن صحنت نهاده‌ام

[...]

سید حسن غزنوی

جان میبرد به عشرت حوران گلشنم

تن می کشد به خدمت دیوان گلخنم

عیسی است جان پاک و خرست این تن پلید

پیکار خر همی همه بر عیسی افکنم

تن دیو و جان فرشته و من نقش دیو شوم

[...]

کمال‌الدین اسماعیل

کوه بلاشدست ز رنج جرب تنم

بیچاره من که کوه بناخن همی کنم

رگهای من چو چنگ برون آمده ز پوست

پس من بناخنان خود آن رگ همی زنم

چون چوب خرگهست برو برپشیزها

[...]

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه