چون ماهیان زفلس مده عرض مال خویش
محضر مکن درست به خون حلال خویش
تا کی توان به خرقه صد پاره بخته زد؟
یک بخته هم بزن به دهان سؤال خویش
معراج اعتبار مقام قرار نیست
چون آفتاب سعی مکن درزوال خویش
از عالم وجود سبکبار می رود
پیش از رحیل هرکه فرستاد مال خویش
یوسف ز کاروان تو غارت رسیده ای است
معمور کن جهان ز زکات جمال خویش
آفت کم است مردم پوشیده حال را
صائب برون میار سر از زیر بال خویش
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این اشعار به مفاهیم اخلاقی و معنوی اشاره دارد. شاعر به اهمیت عدم وابستگی به مال و دنیا تاکید میکند و از انسانها میخواهد تا به جای نمایش ثروت، به درون خود و سوالات معنوی خود بپردازند. او به این نکته اشاره میکند که مقام و اعتبار حقیقی پایدار نیست و انسان باید با تلاش خود از زوال دوری کند. در نهایت، به ضرورت بخشش و زکات زیباییها و فضایل اشاره میکند و از افراد میخواهد که از پنهان کردن احساسات و حقیقت خود دست برندارند و خود را نشان دهند.
هوش مصنوعی: مثل ماهیها از زباله و کثافت دوری کن و مال و داراییات را برای مردم به نمایش نگذار. باید محضرت با دست پاک و حلال باشد.
هوش مصنوعی: تا چند میتوان به خودتان زحمت داد و در عذاب بود؟ یک بار هم که شده، پاسخ سوالاتتان را بیابید.
هوش مصنوعی: افزایش مقام و اعتبار تو مثل صعود به آسمان نیست. سعی نکن که دیگری را زیر سایه افکنی و خود را کوچک کنی مانند خورشید که هیچگاه ناپدید نمیشود.
هوش مصنوعی: هر کسی که قبل از مرگش از دنیا، مال و دارایی خود را برای دیگران میفرستد، یعنی از این دنیا به راحتی میرود و هیچ باری بر دوش او نیست.
هوش مصنوعی: یوسف از کاروان تو جدا شده و حالا به یک فرصت خوب تبدیل شده است. حالا جهان را با زیباییها و هنرهای خود پر رونق کن.
هوش مصنوعی: آفت کم است، کسانی که حالشان را پنهان میکنند. صائب، سر خود را از زیر بال خود بیرون نیاور.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
با یار بیوفا نتوان گفت حال خویش
آن به که دم فرو کشم از قیل و قال خویش
من شرح حال خویش ندانم که چیست خود؟
زیرا که یک دمم نگذارد به حال خویش
آنرا که هست طالع ازین کار، گو: بکوش
[...]
بس کس که یافت خست و امساک پیشه کرد
بر نفس ناستوده و اهل و عیال خویش
عذرش بر آن دنائت و خست همین بود
دائم ز بیم فقر نگهداشت مال خویش
عمری بفقر میگذراند ز بیم فقر
[...]
گر بنگری در آینه عکس جمال خویش
عاشق شوی هر آینه بر زلف و خال خویش
نشناخت عقل ناقص ما حسن کاملت
هم خود شناختی به حقیقت کمال خویش
آنها که گفتهاند به وصلت رسیدهایم
[...]
نقشی به بست دلبر من بر مثال خویش
آراستش بزیور حسن و جمال خویش
آورد در وجود برای سجود خود
آن نقش که داشت بتم در خیال خویش
آئینه بساخت ز مجموع کاینات
[...]
دادی ز لطف خوی مرا با وصال خویش
وانگه نهفتی از نظر من جمال خویش
شکر خدا که می نتوانی که یک نفس
پیوند خاطرم ببری از خیال خویش
بیرون خرام مست و سرانداز هر طرف
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال یک حاشیه برای این شعر نوشته شده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
reply flag link
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.