از خاکیان ز صافی طینت جدا شدم
از دست روزگار برون چون دعا شدم
آورد روی عشرت روی زمین به من
تا قانع از جهان به مقام رضا شدم
چون آب تیغ بود وفادار، شبنمم
آویختم به دامن گل بیوفا شدم
دست نسیم و پای صبا در نگار بود
در گلشنی که من به هوای تو وا شدم
بر کوه و دشت جلوه من جای تنگ داشت
چون سیل در محیط تو بی دست و پا شدم
داغ است نوبهار ز فیض جنون من
دیوانه شد به هر که دو روز آشنا شدم
در طبع بردبار هدف سرکشی نبود
چون تیر من زکجروی خود خطا شدم
صائب به زیر تیغ سرآمد حیات من
زان دم که چون قلم به سخن آشنا شدم
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: در این شعر، شاعر از جداییاش از خاک و materialism سخن میگوید و به نوعی به تعالی روحی و معنوی اشاره میکند. او با ایما به تغییرات زندگی، به خوشیها و زیباییهایی که در زمین پیدا کرده، اشاره دارد و از رضایت درونیاش میگوید. دلتنگی و وفاداری در عشقش به تصویر کشیده میشود و او به زیباییهای طبیعی و دلنواز زندگی اشاره میکند. به نوعی شاعر به چالشهای عاطفی و درونی اشاره دارد که در پی ارتباط با دیگران تجربه کرده است و نهایتاً به سرانجام برسیدن حیاتش را با آشنا شدن با هنر و ادبیات مقایسه میکند.
هوش مصنوعی: من از میان انسانها که پاکیشان مشخص است، جدا شدم و به لطف روزگار به حالتی چون دعا در آمدم.
هوش مصنوعی: عشق و خوشی را در زندگیام به من هدیه کن، تا جایی که به رضایت از آنچه دارم راضی شوم و از دنیا قانع شوم.
هوش مصنوعی: وقتی وفادار باشم مانند آب که شفاف و پاک است، پس من هم در دل گلهای بیوفا، قطرهای از باران را به دامن خود میزنم و تبدیل به کسی میشوم که خیانت میکند.
هوش مصنوعی: نسیم و صبا در کنار معشوقه بودند و من به خاطر عشق تو در این گلشن به وجد آمدم.
هوش مصنوعی: در کوه و دشت، مقام و شکوه من محدود بود، اما مانند سیل در فضای تو، احساس عدم کنترل و سرگردانی پیدا کردم.
هوش مصنوعی: بهار پر از شور و شوق است و احساسات من آنقدر قوی شده که دیوانهوار به هر کسی که به مدت دو روز با او آشنا شوم، وابسته میشوم.
هوش مصنوعی: در اخلاق و طبیعت من، هدفی برای سرکشی و نافرمانی وجود نداشت. مانند تیر که به خاطر انحراف خود از هدف، به جای درست نمیرسد، من هم به خاطر اشتباهاتم از مسیر درست دور شدم.
هوش مصنوعی: زندگی من با زیر تیغ رفتن به پایان رسید، همان لحظهای که به زبان سخن آشنا شدم و توانستم مانند قلم احساسات و افکارم را بیان کنم.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
دل ز افتعال اهل زمانه ملا شدم
زایشان به قول و فعل ازیرا جدا شدم
تا همچو زید و عمرو مرا کور بود دل
عیبم نکرد هیچ کسی هر کجا شدم
گاهی ز درد عشق پس خوب چهرگان
[...]
با تو چه روز بود که من آشنا شدم؟
کز روزگار صبر و سلامت جدا شدم
هر دم به خون دیده خود غرقه می شوم
من خون گرفته با تو کجا آشنا شدم؟
از من قرار و صبر، ندانم کجا شدند؟
[...]
تا خاک راه همت اهل صفا شدم
در دیده ها عزیزتر از توتیا شدم
من عندلیب گلشن قدسم ولی چه سود
کز زلف تو مقیّد دام بلا شدم
گرچه شدم ز کعبه به بتخانه باک نیست
[...]
از خاکیان ز صافی طینت جدا شدم
از دست روزگار برون چون دعا شدم
عمری چو جاهلان پی چون و چرا شدم
بستم ز حرف لب، چو به حرف آشنا شدم
پای از گلیم فقر نکردم فزون دراز
با آنکه در دیار سخن، پادشا شدم
زد بر زمین همان نفسش هرچه برگرفت
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.