گنجور

 
صائب تبریزی

از خاکیان ز صافی طینت جدا شدم

از دست روزگار برون چون دعا شدم

آورد روی عشرت روی زمین به من

تا قانع از جهان به مقام رضا شدم

چون آب تیغ بود وفادار، شبنمم

آویختم به دامن گل بیوفا شدم

دست نسیم و پای صبا در نگار بود

در گلشنی که من به هوای تو وا شدم

بر کوه و دشت جلوه من جای تنگ داشت

چون سیل در محیط تو بی دست و پا شدم

داغ است نوبهار ز فیض جنون من

دیوانه شد به هر که دو روز آشنا شدم

در طبع بردبار هدف سرکشی نبود

چون تیر من زکجروی خود خطا شدم

صائب به زیر تیغ سرآمد حیات من

زان دم که چون قلم به سخن آشنا شدم

 
 
 
ناصرخسرو

دل ز افتعال اهل زمانه ملا شدم

زایشان به قول و فعل ازیرا جدا شدم

تا همچو زید و عمرو مرا کور بود دل

عیبم نکرد هیچ کسی هر کجا شدم

گاهی ز درد عشق پس خوب چهرگان

[...]

امیرخسرو دهلوی

با تو چه روز بود که من آشنا شدم؟

کز روزگار صبر و سلامت جدا شدم

هر دم به خون دیده خود غرقه می شوم

من خون گرفته با تو کجا آشنا شدم؟

از من قرار و صبر، ندانم کجا شدند؟

[...]

خیالی بخارایی

تا خاک راه همت اهل صفا شدم

در دیده ها عزیزتر از توتیا شدم

من عندلیب گلشن قدسم ولی چه سود

کز زلف تو مقیّد دام بلا شدم

گرچه شدم ز کعبه به بتخانه باک نیست

[...]

صائب تبریزی

از خاکیان ز صافی طینت جدا شدم

از دست روزگار برون چون دعا شدم

قدسی مشهدی

عمری چو جاهلان پی چون و چرا شدم

بستم ز حرف لب، چو به حرف آشنا شدم

پای از گلیم فقر نکردم فزون دراز

با آنکه در دیار سخن، پادشا شدم

زد بر زمین همان نفسش هرچه برگرفت

[...]

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه