گنجور

 
صائب تبریزی

روی تو سوخته است دل لاله زار را

در غنچه کرده است حصاری بهار را

برده است جستجوی تو آرامش از جهان

از کبک پای کم نبود کوهسار را

ظلم است شستن آیه رحمت به آب تیغ

متراش زینهار خط مشکبار را

شب زنده دار باش که خورشید می دهد

در دیده جای، شبنم شب زنده دار را

روزی طلب به تیغ زبان کن که نیش برق

گوهر فشان کند رگ ابر بهار را

از قرب اهل حال شود چوب خشک سبز

منصور می کند شجر طور دار را

غیرت به سوز عاریتی تن نمی دهد

جوهر برآورد ز دل آتش چنار را

دور از گهر غبار یتیمی نمی شود

نتوان ز یاد برد من خاکسار را

دشنام تلخ صائب ازان لب مرا بس است

حاجت به نقل نیست می خوشگوار را

 
 
 
غزل شمارهٔ ۷۰۰ به خوانش عندلیب
می‌خواهید شما بخوانید؟ اینجا را ببینید.
فعال یا غیرفعال‌سازی قفل متن روی خوانش من بخوانم
فصیحی هروی

نوروز مهمان شده امشب بهار را

بیدار کن ز خواب به مضراب تار را

دی داد آفتاب سراغ از لب مسیح

در ناخن تو مرهم جان فگار را

بی ناله تو گر همه گیسوی دلبرست

[...]

صائب تبریزی

دیوانه کرد سبزه خطت بهار را

در خاک و خون کشید رخت لاله زار را

هر موی دلفریب تو شیرازه دلی است

متراش زینهار خط مشکبار را

مگذر ز حسن ترک که در گوشمال دل

[...]

مشاهدهٔ ۲ مورد هم آهنگ دیگر از صائب تبریزی
واعظ قزوینی

نوروز گشت و هر رگ ابری بهار را

دست نوازشیست بسر روزگار را

از بسکه داده باد صبا برگ گل بآب

هر موج گشته شاخ گلی جویبار را

تا جای واکنند کنون بهر گل زدن

[...]

حزین لاهیجی

از چاره عاجزم مژه اشکبار را

ساکن چه سان کنم؟ رگ ابر بهار را

نتوان ستردن از دل خون گشته داغ عشق

ناخن عبث مزن، جگر لاله زار را

دایم شمرده از دل روشن ضمیر خوبش

[...]

قاآنی

مانند‌گربه‌ای که خورد بچگان خویش

خوردند دایگان بچهٔ شیرخوار را

عاشق به لذت لب نانی فروخته

هفتاد سال لذت بوس وکنار را

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه