نمی باید ترا مشاطه ای بهر خودآرایی
به صحرا می روی، از خانه آیینه می آیی
لطافت بیش ازین در پرده هستی نمی گنجد
که چون نور نظر در پرده ای پنهان و پیدایی
ز روی عالم افروز تو دلها آب می گردد
گر از خورشید گردد آب در چشم تماشایی
اگر شبنم رباید آفتاب از نیزه خطی
تو با آن قد رعنا حلقه های چشم بربایی
ز نقش پا گذاری دست بر دل خاکساران را
اگر چه زیر پای خود نمی بینی ز رعنایی
به امید تماشا چشم وا کردم، ندانستم
نگه را خون کند ناز تو در چشم تماشایی
کمند زلف در گردن گذشتی روزی از صحرا
هنوز از دور گردن می کشد آهوی صحرایی
چه خونها کرد در دل عاشقان را لعل میگونت
چه کشتی ها درین یک قطره خون گردید دریایی
در و دیوار شد آیینه پرداز از جمال تو
چه خواهد شد اگر زنگ از دل من نیز بزدایی؟
امیدم بود کز خط شرم رخسار تو کم گردد
ندانستم که از خط پرده دیگر بیفزایی
تو آتشدست تا پا در رکاب شوخی آوردی
فلاخن سیر شد صد کوه تمکین و شکیبایی
به عزم صید چون آیی به صحرا، در تماشایت
چو مژگان از دو جانب صف کشد آهوی صحرایی
به امید تو از صد آشنا بیگانه گردیدم
چه دانستم که حق آشنایی را نمی پایی؟
همان بهتر که لیلی در بیابان جلوه گر باشد
ندارد تنگنای شهر، تاب حسن صحرایی
درین ایام شد ختم سخن بر خامه صائب
مسلم بود اگر زین پیش بر سعدی شکرخایی
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
بهار آمد من و هر روز نو باغی و نو جایی
به گشتن هر زمان عزمی به بودن هر زمان رایی
قدح پر باده رنگین به دست باده پیمایی
چو مرغ از گل به گل هر ساعتی دیگر تماشایی
نگاری با من و رویی نه رویی بلکه دیبایی
[...]
شبی تاری چو بیساحل دمان پر قیر دریائی
فلک چون پر ز نسرین برگ نیل اندوده صحرائی
نشیب و توده و بالا همه خاموش و بیجنبش
چو قومی هر یکی مدهوش و درمانده به سودائی
زمانه رخ به قطران شسته وز رفتن برآسوده
[...]
ایا بی حد و مانندی که بی مثلی و همتایی
تو آن بی مثل و بی شبهی که دور از دانش مایی
ز وهمی کز خرد خیزد تو زان وهم و خرد در وی
ز رایی کز هوا خیزد تو دور از چشم آن رایی
پشیمانست دل زیرا که تو اسرارها دانی
[...]
خرد را دوش میگفتم که ای اکسیر دانایی
همت بیمغز هشیاری همت بیدیده بینایی
چه گویی در وجود آن کیست کو شایستگی دارد
که تو با آب روی خویش خاک پای او شایی
کسی کاندر جهان بیهیچ استکمال از غیری
[...]
زهی اخلاق تو محمود همچون عقل و دانائی
زهی ایام تو مشکور همچون عهد برنائی
امام شرق رکن الدینکه سوی حضرتت دایم
خطاب انجم و چرخست مولانا و مولائی
اضافت با کف رادت ز گیتی گنج پردازی
[...]
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.