ز بردباری من موج می شود لنگر
ز خاکساری من صدر آستان گردد
فلک ز بار غم من به خاک بندد نقش
زمین ز بال و پر شوقم آسمان گردد
اگر چه خضر ز آب حیات سیراب است
ز یاد تیغ تواش آب در دهان گردد
شدی چو پیر ز اهل جهان کناری گیر
که هرکه مانده شود بار کاروان گردد
به قسمت ازلی باش از جهان خرسند
که چون فضول شود میهمان گران گردد
چو ماه عید عزیز جهان شود صائب
ز بار درد قد هر که چون کمان گردد
نسیم گل ز سبکروحیم گران گردد
ز چرب نرمی من مغز استخوان گردد
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر به تصویر کشیدن قدرت و تأثیر احساسات و ویژگیهای انسانی میپردازد. شاعر با استفاده از استعارات بیان میکند که بردباری و خاکساری او میتواند به عنوان یک لنگر و آستانههای الهی عمل کند. غمهایی که به او وارد میشود، میتواند بر طبیعت تأثیر بگذارد و زمین را به آسمان تبدیل کند. همچنین اشاره میشود که با گذر زمان، انسانها باید از دنیای مادی فاصله بگیرند و رضایت از قسمت ازلی خود را در نظر بگیرند. به طور کلی، این شعر به عمق احساسات انسانی و رابطه آنها با جهان طبیعت میپردازد.
هوش مصنوعی: از صبر و بردباری من، سنگینی و استواری به وجود میآید و از تواضع و خاکساری من، جایگاه بالا و قابل احترامی ایجاد میشود.
هوش مصنوعی: آسمان به خاطر غم من به زمین فشار میآورد و زمین از شوق من به آسمان تبدیل میشود.
هوش مصنوعی: با اینکه خضر از آب حیات سیراب است، یاد تیغ تو باعث میشود که آب در دهانش جمع شود.
هوش مصنوعی: اگر مانند یک سالخورده از جمعیت دنیا کنارهگیری کنی، متوجه خواهی شد که هر کسی که باقی بماند، به بار مشکلات و مسئولیتهای زندگی دچار میشود.
هوش مصنوعی: از قسمت و سرنوشت خود راضی باش، زیرا زمانی که این قسمت به ماجراهای بیهوده و ناپسند بدل شود، میهمانی که بر ما نازل میشود، سنگین و دشوار خواهد بود.
هوش مصنوعی: وقتی که عید ماه به وجود میآید و زیبایی دنیا را به نمایش میگذارد، هر کسی که مانند کمان خمیده شده باشد، از بار درد رهایی مییابد.
هوش مصنوعی: نسیم گل به لطف و لطافت روح من سنگین میشود و از نرمی و ظرافت من، تأثیر عمیق و ماندگاری بر وجود دیگران میگذارد.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
امیدوارم از آنمه که مهربان گردد
اگر حقیقت حال منش عیان گردد
چو بگذرد بدلم یاد رشته گهرش
ز شوق آن تن زارم چو ریسمان گردد
ز تاب لاله سیراب آتش افروزش
[...]
ز کاهلی به نظرها جوان گران گردد
که هرکه مانده شود بار کاروان گردد
مکن تکلف بسیار، کز مروت نیست
که میهمان خجل از روی میزبان گردد
مجو زیاده درین میهمانسرا ز نصیب
[...]
جدا از روی تو چشمم چو خونفشان گردد
ز خون دل مژه ام شاخ ارغوان گردد
گرفته ام بغمش الفتی و می ترسم
خدا نکرده بمن یار مهربان گردد
زشادمانی وصل تواش نصیب مباد
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.