ازان زلف یک مو جدایی ندارم
ازین دام فکر رهایی ندارم
من آن معنی دور گردم جهان را
که با هیچ لفظ آشنایی ندارم
درین باغ آن فارغ البال مرغم
که مقصد چو تیر هوایی ندارم
به بال محیط است چون موج سیرم
شکایت زبی دست و پایی ندارم
شدم مومیایی ز بس چرب نرمی
ز سنگ ملامت رهایی ندارم
رخ تازه من چو سروست شاهد
که اندوهی از بینوایی ندارم
ازان راه بیگانگی می سپارم
که من طالع از آشنایی ندارم
به گفتار خوش می کنم وقت مردم
اگر ناخن دلگشایی ندارم
من آن بی نیازم درین بزم صائب
که همت ز دلها گدایی ندارم
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر بیانگر حس عمیق از جدایی و بینیازی است. شاعر از زلف و جدایی صحبت میکند و میگوید که از فکر رهایی بیرون نیست. او احساس میکند که معنای واقعی زندگی را نمیشناسد و در دنیای دور از آشنایی به سر میبرد. شاعر در باغی از آرامش و بیخیالی قرار دارد و از محدودیتها و مشکلات زندگی شکایت نمیکند. او به وضوح بیان میکند که از ملامتها و سختیهای زندگی نجاتی ندارد و برایش دوستی و ارتباطات ارزش بیشتری ندارد. در نهایت، او خود را بینیاز و مستقل میداند و از گدایی احساسات دیگران خودداری میکند.
هوش مصنوعی: من از آن زلف، حتی یک مو هم جدا نیستم و از این دام افکار، آزادی و رهایی نمییابم.
هوش مصنوعی: من به دنبال مفهومی عمیق و دور از دسترس هستم که حتی واژههای آشنا نمیتوانند آن را بیان کنند.
هوش مصنوعی: در این باغ، من همچون پرندهای بیفکری هستم که هدفی مانند تیر و نقطهای مشخص برای پرواز کردن ندارم.
هوش مصنوعی: من مانند موجی هستم که در دل دریا در حال حرکت است و از اینکه هیچگونه حمایتی برای پیشرفت و نجات دارم، شکایت میکنم.
هوش مصنوعی: به خاطر نرمی و لطافتی که پیدا کردهام، مثل مومیایی شدهام و از سنگین و سختی ملامت و سرزنش دیگران رهایی ندارم.
هوش مصنوعی: چهره تازه و زیباي من مانند سرو است و من همچنین هیچ اندوه و غمی از ناتوانی و بیپولی ندارم.
هوش مصنوعی: من از مسیری حرکت میکنم که در آن احساس بیگانگی میکنم، چون از خوشبختی و آشنایی با دیگران بهرهای ندارم.
هوش مصنوعی: اگر نتوانم دل دیگران را شاد کنم، سعی میکنم با کلام خوش و زیبا، لحظههایشان را بهتر سازم.
هوش مصنوعی: من در این محفل بینیاز و راضی هستم، چون دیگران احساس نیاز و گدایی قلبی را ندارند.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
اگر شادم از غم رهایی ندارم
سر و برگ آشفته رایی ندارم
دل آیینه خو بود دورش فکندم
ندارم سر خودنمایی ندارم
شکستی نمودم درست از شکستی
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.