گنجور

 
صائب تبریزی

کی ز سیل گرم‌رو بر روی صحرا می‌رود؟

آنچه از مژگان تر بر چهرهٔ ما می‌رود

عشق را در کشور ما آبروی دیگرست

یوسف اینجا بر سر راه زلیخا می‌رود

بر امید وعده شب در میان زلف او

روزگاری شد که روز از کیسه ما می‌رود

رفتی و از بدگمانی‌های عشق دوربین

تا تو می‌آیی به مجلس دل به صد جا می‌رود

بیشتر ارباب دنیا زر به منعم می‌دهند

آب این بی‌حاصلان یکسر به دریا می‌رود

سرو مشرب در زمین هند بالا می‌کشد

آب می‌آید به این گلزار و صهبا می‌رود

کی نهد صائب قدم بر دیده گریان من؟

آن که از رنگ حنایش خار در پا می‌رود

 
 
 
جشنوارهٔ رزم‌آوا: نقالی و روایتگری شاهنامه
خیالی بخارایی

گرچه هردم سیل اشک ما به دریا می‌رود

خوشدلم از جانب او هرچه بر ما می‌رود

گفتمش ای دیده این گوهرفشانی تا به کی

گفت می‌رانیم در ایّام او تا می‌رود

سرو قدّا بر حذر باش و خرامان کم خرام

[...]

اهلی شیرازی

جان هلاک از شوق و یار از دیه ما می‌رود

تشنه مردم چشمه حیوان به صحرا می‌رود

گرد و دین در فراقش از ملاحت سوخت سوخت

یار من یا رب سلامت باد هرجا می‌رود

در دو عالم هر کجا صیدی بود نخجیر اوست

[...]

نظیری نیشابوری

می‌روم جایی که غم آنجا ز دل‌ها می‌رود

ناله از هرجا که می‌خیزد به آنجا می‌رود

بعد جان دادن به دنبال اجل بینم چنانک

گوییا صد یوسف از پیش زلیخا می‌رود

تحفه رضوان اگر بر کف ندارم دور نیست

[...]

کلیم

نه به می گرد کدورت از دل ما می‌رود

غم ازین ویرانه هم از تنگی جا می‌رود

بر میان نازکت اندیشه نتواند گذشت

راه باریکست پایش ناگه از جا می‌رود

این قدر باید به می دل‌بستگی، رشکست رشک

[...]

صائب تبریزی

صورت شیرین اگر از لوح خارا می‌رود

از دل سنگین ما نقش تمنا می‌رود

می‌دود مجنون به زور عشق بر گرد جهان

آب دارد قوت از سرچشمه هرجا می‌رود

برنمی‌آید غرور حسن با تمکین عشق

[...]

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه