لغتنامهابجدقرآن🔍گوگلوزنغیرفعال شود

گنجور

 
صائب

می شود خرج زمین چون میوه خام افتد به خاک

وای بر آن کس که اینجا ناتمام افتد به خاک

از طلوع و از غروب مهر روشن شد که چرخ

هرکه را برداشت صبح از خاک، شام افتد به خاک

بی تأمل از لب هرکس که حرفی سر زند

مست خواب آلوده‌ای از پشت بام افتد به خاک

هست بیرنگی همان در گوهر او برقرار

پرتو خورشید اگر رنگین ز جام افتد به خاک

نیست کبر و سرکشی در طینت روشندلان

پرتو خورشید پیش خاص و عام افتد به خاک

بس که دارد سرو او را تنگ در بر سرکشی

نیست ممکن سایه آن خوشخرام افتد به خاک

هست از دشمن تواضع ریشه مکر و فریب

کی بود از خاکساران گرچه دام افتد به خاک!

در وصال از حسرت سرشار من دارد خبر

هرکه را در پای گل از دست جام افتد به خاک

از نوای دلخراش من به یاد گلستان

اشک گردد دانه و از چشم دام افتد به خاک

از هوا گیرد سخن را چون طرف باشد رسا

مستمع چون نارسا کلام افتد به خاک

دم زدن کفرست در بزم حضور خامشان

برهمن پیش صنم جای سلام افتد به خاک

دیده‌های پاک سازد ناتمامان را تمام

نور ماه ناقص از روزن تمام افتد به خاک

می‌فتد از پختگی بر خاک هرجا میوه‌ای است

جز سخن صائب که چون افتاد خام، افتد به خاک

 
 
 
صائب تبریزی

از طلوع و از غروب مهر روشن شد که چرخ

هر که رابرداشت صبح از خاک، شام افتد به خاک

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه