جوهر ذاتی نمی خواهد ز کس اکسیر خویش
گوهر از گرد یتیمی می کند تعمیر خویش
کاسه فغفور رابر فرق خاقان بشکند
هرکه را باشد ولی نعمت ز چشم سیر خویش
پیچ و تاب بیقراری رشته جان من است
می برم چون آب هرجامی روم زنجیر خویش
آهوان ناز سگ لیلی به مجنون می کنند
عشق در هر جا که باشد می کند تأثیر خویش
زخم من از گردخجلت رخنه دیوار شد
اینقدر غافل نباشد بود از نخجیر خویش
می برد رنگ از رخ یاقوت خون گرم ما
رحم کن ای سنگدل برجوهر شمشیر خویش
در رکاب سیل نتوانی شدن واصل به بحر
تا نشویی دست رغبت صائب از تعمیر خویش
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این متن شعری است که در آن شاعر به بیان مفاهیم عمیق انسانی، عشق و تلاش برای خودسازی میپردازد. او به این نکته اشاره میکند که ارزش وجودی انسان نباید وابسته به دیگران باشد و تنها با اتکا به خود میتوان به رشد و بالندگی دست یافت. همچنین به تأثیر عشق و درک در شرایط مختلف اشاره شده و شاعر به زخمهای روحی و غفلتهایی که از آنها متحمل شده، میپردازد. در نهایت، او به این نتیجه میرسد که برای دستیابی به حقیقت و آرامش، باید از محدودیتها و بندهای درونی خود رهایی یابد.
هوش مصنوعی: ذات هر انسان به خودی خود به یک ارزش خاص نیاز ندارد و هیچکس نمیتواند آن را از دیگری بگیرد. انسان میتواند با تلاش و کوشش از شرایط سختی مانند یتیمی، خود را به مرز کمال و بهبود برساند.
هوش مصنوعی: هر کسی که از خوبی و نعمت خود بهرهمند است، میتواند مقام یا قدرت دیگری را به چالش بکشد و به نوعی از آن فراتر رود.
هوش مصنوعی: عواطف و احساسات شدید من مانند یک رشته به جانم گره خورده است. همچون آبی که در یک ظرف به حرکت در میآید، من از زنجیرهای خود میگریزم و به هر سو میروم.
هوش مصنوعی: آهوان به ناز و عشوه، سگ لیلی را به سمت مجنون میکشانند و نشان میدهند که عشق هر جا که باشد، بر دلها تأثیرگذار است.
هوش مصنوعی: زخمی که من از شرم و خجالت خوردهام به دیوار نفوذ کرده است، پس نباید این قدر بیتوجه باشی که فکر کنی وضعیت من از شکار خودم بیخبر است.
هوش مصنوعی: خون گرم و سرخ ما مثل رنگ یاقوت است و تو ای دل سنگی، بر ما رحم کن و این سیاهی را از چهره ما ببر.
هوش مصنوعی: در جریان سیل نمیتوان به دریا رسید مگر آنکه از تلاش و زحمت خود دست بکشی و متوجه نیاز و خواستههای درونیات شوی.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
زان میان گم کرده ام سررشته تدبیر خویش
کاش مویی بخشیم از زلف چون زنجیر خویش
وه چه شیرین است لعلت گوییا آمیخته ست
شیره جانهای شیرین دایه ات با شیر خویش
نقشبند چین که در بتخانه صورت می نگاشت
[...]
نیست رزقم تیر تخشی چون کمان ازتیر خویش
قسمتم خمیازه خشکی است از نخجیر خویش
گرچه صید لاغر من لایق فتراک نیست
می توان کردن به سوزن امتحان شمشیر خویش
تا توان چون خضر شد معمار دیوار یتیم
[...]
شکر نعمت آورم یا عذر ار تقصیر خویش
منت از تقدیر تو یا خجلت از تدبیر خویش
ترک هر تدبیر شد تدبیر ما در بندگی
تا تو دانی و خدایی خود و تقدیر خویش
دانه تا پنهان نسازد هستی خود را بخاک
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.