زین پیشتر متاع سخن رایگان نبود
گرد کسادی از پی این کاروان نبود
شعر بلند پا به سر عرش می نهاد
خورشید پایمال به هر آستان نبود
منقار بلند به شکر خنده باز بود
دشنام تلخ در دهن باغبان نبود
نازک شده است خاطر گل ورنه پیش ازین
در گوش باغ نغمه بلبل گران نبود
نام سرشک می برد وآه می کشد
چشمی که بی بدیهه اشک روان نبود
رندانه کرد عقل که از بزم زود رفت
مسکین حریف شیشه آتش زبان نبود
مرغ دل مرا به قفس ربط دیگرست
در قید بیضه بود که در آشیان نبود
از من مپرس لذت آغوش یار را
دستی که بود در کمرش در میان نبود
صائب چه خوب کرد کزاین ناکسان برید
سوداگر قلمرو سود و زیان نبود
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: شاعر در این شعر به وصف وقایع و احساساتی میپردازد که در زمانهای که روزگار بر حسب نقصان و بدی میگذرد، احساس میشود. او به زیبایی هنر شاعری اشاره میکند که در گذشته رایگان و خالصانه بوده، اما اکنون در دنیایی پر از ناامیدی و بیعدالتی، از بین رفته است. گلها و بلبلها نیز دیگر جایی برای نغمهسرایی و شادی ندارند و هرکدام به نوعی در قید و بند هستند. شاعر از لذت ارتباطات انسانی و عشق نیز یاد میکند و به تنهایی و جدایی اشاره دارد. در نهایت، او بر این نکته تأکید دارد که باید از نااهلان و کسانی که به سود و زیان میاندیشند، دوری کرد.
هوش مصنوعی: از قبل این، گفت و گو بیهزینه نبود و به خاطر رکود، چنین کاروانی وجود نداشت.
هوش مصنوعی: شعر بلند مانند خورشیدی است که بر بالای آسمان میدرخشد و به هیچ درگاه و مقامی وابسته نیست و تحت تأثیر هیچکس قرار نمیگیرد.
هوش مصنوعی: پرندهای با منقار بلند به خاطر شیرینی شکر میخندد و در دهان باغبان، هیچ دشنام تلخی وجود ندارد.
هوش مصنوعی: اگر دل گل لطیفتر شده، به این دلیل است که پیش از این در باغ، صدای بلبل زیاد و سنگین نبود.
هوش مصنوعی: چشمی که همیشه اشک نریخته و عادت به گریه ندارد، حالا نامی را به یاد میآورد و آه میکشد.
هوش مصنوعی: عقل به طور زیرکانه به این نتیجه رسید که زودتر از مهمانی بیرون برود، زیرا آن دوست بیچارهای که تنها با شیشهای در دست داشت، نمیتوانست با آتش زبانش به خوبی ارتباط برقرار کند.
هوش مصنوعی: دل من مانند پرندهای است که در قفسی گرفتار شده است. اما این قفس تنها به خاطر تخمهایی است که در آن وجود دارد و به همین دلیل نمیتواند به آشیانهاش برگردد.
هوش مصنوعی: از من نپرس چه حالی دارد احوال آغوش محبوب، چون دستی که دور کمرش بود، در اینجا نیست.
هوش مصنوعی: صائب چه خوب است که از این افراد بیارزش و بیلیاقت جدا شده است. در دنیای تجارت و کسبوکار، سود و زیان حقیقی وجود ندارد.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
خورشید ذرّه پرور، شاه هنر نواز
ای آن که در جهان چون تو صاحبقرآن نبود
خورشید کو بتیغ زدن بر سر آمدست
در جنب دست و بازوی تو همچنان نبود
چون آفتاب از تو توانگر شد، آنکه را
[...]
یاری که بر جدایی اویم گمان نبود
ماهی نبود آن که شبی در میان نبود
بیگانه وار از سر ما سایه وا گرفت
ما را ز آشنایی او این گمان نبود
دامانش چون گذاشت حق صحبت قدیم؟
[...]
عشق تو بود با من و از من نشان نبود
مهر تو بود در دل و دل در جهان نبود
نقش تو در خیال و خیال از نظر جدا
نام تو بر زبان و زبان در دهان نبود
روزی مرا به خوان وصالت بخواندهای
[...]
ای آنکه چون تو دادرسی در جهان نبود
بیداد اینچنین ز تو کس را گمان نبود
وقتی که شکل دایره کن فکان نبود
جز نقطه حقیقت حق در میان نبود
نور ولا ز بطن حقیقت طلوع کرد
چندان که گشت گرد خود آن را کران نبود
پرگار گشت و انجم و افلاک آفرید
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.